میبینیم کوچولو
+میبینیم کوچولو
®منتظر باش..
+تو فقط ۶ سالته جوجه....
®تو شش سالگی که نمیخوام بمونم...
+باشه
ویو تهیونگ
رفتم سمت ماشین کلارا بغل لینو یعنی بادیگارد وفادارم خواب بود و داشت نوازشش میکرد
+دوسش داری؟(نیشخند)
که لینو گفت
∆نمیدونم چطوری دلت اومده این بلا رو سرش بیاری...
+تو لازم نی دلت بسوزه برو عمارت
∆باشه
ماشین حرکت کرد سمت عمارت کلارا بیدار شد
+شیییی..باااااا...لللل
کلارا بهم نگاه کرد
+سر تو نتونستم برم مأموریت میدونی چقدر مهم بوددددد (عربده)
+پیاده شو
پیاده شد و ولی افتاد زمین که جیسونگ رفت کمکش کرد رفتم سمتش
+از فردا زبون اشاره یاد میگیری توسط یه معلم وارد
∆م..من زبون اشاره بلدم
+به کلارا یاد بده بعد به من
∆باشه
+راستی کلارا از این به بعد حق نداری حرف بزنی...پرستارا گفتن برات خطرناکه خیلیم خطرناکه
=(بغض)
+برو تو اتاقت عزیزم...
دوستان پارت بعد و مینویسم الان میزارم
®منتظر باش..
+تو فقط ۶ سالته جوجه....
®تو شش سالگی که نمیخوام بمونم...
+باشه
ویو تهیونگ
رفتم سمت ماشین کلارا بغل لینو یعنی بادیگارد وفادارم خواب بود و داشت نوازشش میکرد
+دوسش داری؟(نیشخند)
که لینو گفت
∆نمیدونم چطوری دلت اومده این بلا رو سرش بیاری...
+تو لازم نی دلت بسوزه برو عمارت
∆باشه
ماشین حرکت کرد سمت عمارت کلارا بیدار شد
+شیییی..باااااا...لللل
کلارا بهم نگاه کرد
+سر تو نتونستم برم مأموریت میدونی چقدر مهم بوددددد (عربده)
+پیاده شو
پیاده شد و ولی افتاد زمین که جیسونگ رفت کمکش کرد رفتم سمتش
+از فردا زبون اشاره یاد میگیری توسط یه معلم وارد
∆م..من زبون اشاره بلدم
+به کلارا یاد بده بعد به من
∆باشه
+راستی کلارا از این به بعد حق نداری حرف بزنی...پرستارا گفتن برات خطرناکه خیلیم خطرناکه
=(بغض)
+برو تو اتاقت عزیزم...
دوستان پارت بعد و مینویسم الان میزارم
- ۶.۰k
- ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط