نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو

نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز

در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز
دیدگاه ها (۱)

ما را مگو حکایت شادی؛ که تا به حشر ماییم و سینه ای که در آن ...

شب مراد غنیمت شمر که اختر بختبه بام خانه‌ی ما هر زمان نمی‌آی...

‌ ‌با توامای شادی غمگین!با توامای غم!غم مبهم!ای نمی دانم!هرچ...

ایمان می اورمبه پیامبری کهنهی کند ترک بیماروامر باشدبوسه بسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط