این قدر عشق تو را در سر ندارد هیچس

این قَدَر عشق تو را در سر ندارد هیچڪس
دوستت دارم، ولے باور ندارد هیچڪس
بارها با یڪ نڪَاه سرد تو من مرده‌ام
مثل تو، در چشم خود خنجر ندارد هیچڪس
غیر بادے ڪہ شبانہ مےوزد از ڪوچہ ات
عطر آغوش تو را دیڪَر ندارد هیچڪس
مانده فڪرم توے فردایے ڪہ در آن نیستے
قدر من افڪار زجرآور ندارد هیچڪس
دیدنے تر مےشوم تا بہ جنونم مےبرے
این چنین دیوانہ اے محشر ندارد هیچڪس
ڪاش مےشد چون تویے را دیڪَران هم داشتند!
بڪَذریم... اصلأ همان بهتر ندارد هیچڪس
دیدگاه ها (۱۶)

‍ رهایم کن، من این احساس مبهم را نمی خواهمکه دیگر زشت و زیبا...

قلبم را دوست دارم همانجا كه تنها به من و تو تعلق دارد بي دلو...

بی قرار از درد دنیایم مرا دلدار نیستیار بی دوز و کلک در چرخه...

گیسوانت زیر باران ، عطر گندم‌زار... فکرش را بکن!با تو آدم مس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط