نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی

نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی
به زنده بودنم این بس که می کشم نفسی
جهان و شادی ِ او کام دوستان را باد
پر شکسته ی ما باد و گوشه ی قفسی

از آن به خنجر حسرت نمی درم دل خویش
که یادگار بر او مانده نقش ِ عشق کسی

بهار عمر مرا گو خزان رسد، که در او
نرُست لاله ی عشقی، شکوفه ی هوسی
سکوت جان من از دشت شد فزون که به دشت
درایِ قافله یی بود و ناله ی جرسی
شکیب خویش نگه دار و دم مزن، سیمین!
که رفت عمر و ز اندوه او نمانده بسی
#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۳)

می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنممی‌دهم جان، تا ز جان شیر...

چقدر دردناک است این مشکل ، که همیشه برای فرار از دست یک آدم ...

آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارد.همه چیز ها را ساخته و...

موفقیت حق شماست.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط