ایکاش

ایکاش ...
نگاهت پنجره داشت...

آنوقت من ، با یک قوری

چای هل و دارچین ، می آمدم
کنارش می نشستم و

تا ته شب به چشم هایت
خیره می شدم.
دیدگاه ها (۳)

چه فرقی می ڪندچقـــــــدر می خواهمتمسئله این است ڪهتو را هرچ...

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی... خسته نمیشویهرچه قدر گوش دهی....

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

اگر نیستم...مطمئن باش که هنوز بی قرارت نشده ام....من اگر دلم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط