پارت ³⁰⛓️پارت پایان⛓️

اها. باشه حتما!

۵ ساعت بعد.. ...

-اریکا اماده ای؟
+اره ،من اومدم‌.
-لعنتی مثل همیشه خوشگلی!
+آره دیگه عزیزم میخواستی دوست دختری به این خوشگلی نداشته باشی؟!
-نه از خدامم هست.
رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت گل فروشی و یک دسته گل برای سر قبر مادر و پدر اریکا خریدیم و به سمت آرامگاهشون رفتیم.
-اینجاست؟
+آره همینجاست.
بعد از چند دقیقه کنار قبر بودیم که..
+تو برو من میام.
-باشه.

ویو اریکا ♥︎

بعد از چند ماه بالاخره وقتم آزاد شد و تونستم بیام پیش پدر و مادرم!
+سلام بابا ، سلام مامان
بالاخره وقتم آزاد شد که بیام پیشتون !
خیلی دلم براتون تنگ شده بود!
مامان آرن رو دیدی؟
دوماد آیندته.!
همون کارن کوچولو که الان شده آرن!
خیلی هیکلی شده مگه نه؟
بهر حال الان بازم میتونم ببینمش!
خب فعلا خداحافظ
دوباره میام به دیدنتون!
رفتم پیش آرن.
-بریم ؟!
+آره.
گاهی بعضی آدما با اینکه ظاهری سرد دارن
ولی از درون گرمای وجودشون رو میشه حس کرد!♡


writer:melisa ♡


____________________🦋__________________

پایان~♡~

امیدوارم لذت برده باشین!🩰🩰
دیدگاه ها (۰)

یکی هم نیست برامون گل بخره🥱🗿🗿🗿

چون.....

پارت ²⁹✨️⛓️

پارت ²⁸{حساس}

پارت ۶تق تق تق(مثلا صدای دره)نامی. کیه(سرد)منم بابا میشم بیا...

قلب سنگی

#my_Black_life2 پارت²²خلاصه:رفتن لوازم رو خریدن و رفتن دور د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط