آسمان ریخته در آبی رود

‌آسمان ریخته در آبیِ رود
طرحِ اندوه غروب
دختری بر لب آب
روی یک سنگ سپید
زیر یک ابر کبود
پای می‌شوید، پاهای گل و لای اندود

پای می‌شوید و می‌اندیشد:
«کار
کار در شالیزار»

در دل رود کبود
می‌دود سوسوی تک‌اختر شام
و از آن پیکر تار
که نشسته است بر آن سنگ سپید
گیسوانی شده افشان بر آب
نگهی گم شده در شالیزار

#سیاوش_کسرایی
دیدگاه ها (۲)

‌چه غم!نداشته باشم تو را،که در نظر منسعادتی به جهان،مثل دوست...

روزی هزار بار برای خودتان بنویسید «عزت نفس»:روی آینه، کف دست...

با لب هایم نهمن همیشه تو را با چشم هایم می بوسمآرام تر ، گرم...

در عشق فاصله‌ها...سراب است در کویرهر چه بیشتر ببینیتشنه ‌تر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط