p

p⁸
ات ویو
قلبم درد میکرد.......دکتر بهم گفته بود اگه قرصامو نخورم بیماریت دوباره برمیگرده ولی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بدتر از قبل........الانم فکر کنم یه دو ماهی میشه که نخوردم......هر روز یادم میرفت و یه ماه اخرم دیگه کلا یادم رفته بود و الان دیگه نمیشد کاریش کرد
_اوپا
+جونم
_قلبم درد میکنه
+قرصتو مگه نمیخوری
_یادم میره اوپا......اخخخخخخخ*بیهوش شد*
_ات......ات پاشو
*******
صدا های اطراف برام مبهم بود.......قلبم هنوز درد میکرد.....صدای بوق دستگاه میومد........چی شده الان
اروم اروم چشمامو باز کردمکردم
چیم:دکتر بهوش اومد بیاین
دکی:واقعا.......این یه معجزست......برین بیرون باید دورش خلوت باشه
_چی شده......من چرا اینجام
دکی:اروم باش....اینو میبینی*چراغ قوه رو گرفت تو چشمت*
_اره
دکی:خب خوبه
_مگه چی شده
دکی:شما یک ماه کامل تو کما بودین
_واسه چی
دکی:خاطر سکته قلبی شدید
_اوپا کجاست
دکی:خیلی نگرانت بود........الان فکر کنم برار یازدهمه که میره زیر سرم
_میخوام ببینمش
دکی:نمیتونی


خب ادامش وقتی هم لایک هم کامنت به ¹⁰ برسه
دیدگاه ها (۱۴)

_چرا من میخوام ببینمش*بغض*دکی:گفتم که نمیتونی+خب چرادکی:وقت ...

کوکی ویورفتم پیش ات.......منو هنوز ندیده بود ولی وقتی که دید...

p⁷_اوپا......یعنی من الان دیگه دختر نیستم.......یعنی من جن*د...

p⁷***********چشمامو باز کردم......توی همون کوچه بودم.......ن...

پارت ۲۷ویو ات اون عوضی منو به یه صندلی بست انقدر محکم منو با...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط