قلم عاشق شد و دل را به دلت یار نوشت

‍ قلم عاشق شد و دل را به دلت یار نوشت
نت به نت شعر و غزل بر دل گیتار نوشت


مبتلایی که شده گوشه ی چشمانت اسیر
پیچش زلف تو را بر من تب دار نوشت


نشد آسوده خیالم ز خیالت شب و روز
عشق زیبای تو را بر سرم آوار نوشت


خسته جانی به برم مانده ز طوفان بلا
نام تو گوشه ی قلبم چه وفا دار نوشت


عاشقی بودم و بی عشق عذابم دادند
پس شفا دست تو را بر من بیمار نوشت


تو بخند خنده به آن صورت ماهت زیباست
گل ِ لبخند تو را بر من دلدار نوشت


تو به من شمع وجودی و منم سنگ صبور
مثل پروانه مرا بر تو گرفتار نوشت
دیدگاه ها (۲)

عشق اول می کند دیوانه ات تا ز ما و من کند بیگانه اتعشق چون د...

لطف کن لب های خود را بیش از این"قرمز"نکنرحم کن بر این دل است...

ﻛﺎﺵ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ی ﺩﻳﻮاﺭ ﺑﻪ ﺩﻳﻮاﺭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢﺩﺭ ﻫﺮ ﻧﻔﺴﻲ ﻳﺎﺭ و ﻣﺪﺩﻛﺎﺭ ﺗ...

آیا تو هم مانند من خود را پریشان دیده ای؟مانند من از عاشقی خ...

جان پرورم گهی که تو جانان من شویجاوید زنده مانم اگر جان من ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط