یوسف گمگشته از کنعان گریزان می شود

یوسف گمگشته از کنعان گریزان می شود
کلبه احزان، زیارتگاه یاران می شود

ای دل غمدیده حالت را به درمان خوش نکن
عاقبت هر آدمی با خاک یکسان می شود

گر بهار زندگی را جاودانی دیده ای
در خطایی مرغ خوشخوان، چون زمستان می شود

دور گردون دایماً یکسان نمی چرخد ولی
نوبت ما چون رسد، این چرخ ویران می شود

سیل نابودی اگر، بر برگ تقدیرت بود
ناخدا گر نوح باشد، باز طوفان می شود

کعبه را راهی به جز خار مغیلان نیز هست
هر که از هر ره رود، عبد و مسلمان می شود

حافظا دیگر مگو در فقر و خلوت غم مخور
درد بی درمان مگر بی درد، درمان میشود
دیدگاه ها (۱)

از سوار ای پرسیدند : بدترین دردها چیست گفت :درد دندانو داشت...

ستایش خداوندی را سزاست که شناخته شد بی آنکه دیده شود،وآفرید ...

علت اینکه میگن با ازدواج دینتون کامل میشه ، اینه که :تو دوره...

یک بزرگواری از خدا سوال کرد:چرا همه دخترها شیرین و ناز هستند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط