تو یه جمع نشسته بودیم

تو یه جمع نشسته بودیم ؛

همه گفتن آرزومه پسرم دکتر،مهندس،وکیل شه ؛

میدونی آرزو مامان من چی بود ؟

آرزومه خندہ ی واقعی پسرم و ببینم ؛

همونجا بود که از خودم متنفر شدم
دیدگاه ها (۳۴)

بعضے"زخم ها" هست ،،که هر روز صبح ...باید پانسمانش را باز کنے...

‏اگر شهوت و میل جنسے نبود!همین یہ ذره محبت و مهربونے هم؛بین ...

I feel like I'm losing myself.احساس می کنم دارم خودم رو از د...

حرفها سہ دستہ اند:دستہ ے اول:گفتنے هادستہ ے دوم:نوشتنے هادست...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

خون آشام عزیز (73)

ماه خونین 🥀❤️‍🔥خوناشام : پارت اول

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط