امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت
آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت

در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت

می دانم ای فرشته که باور نمی کنی
شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت

روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو!
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت

شرمندۀ توایم و سرافراز از اینکه عمر
-گر دین نداشتیم- به آزادگی گذشت



#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

تمام شهرمان تغییر کردهدلم در خاطراتم گیر کردهبزرگی نوجوانی م...

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارمتا اخم کردم مطمئن شد دوستش...

تو دگر خنده نکن، زلزله خواهد آمدمن زمین گیر شدم، طاقت آوارم...

پلیس هاتمام جیب هایم را گشتندکیفم راماشینم رااما دلیلی برای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط