می جویمت به نام و نشانی که نیستی

می جویمت ، به نام و نشانی که نیستی!
دیرآشنای من ، تو همانی که نیستی!

نزدیکتر ز تو به توام، این عجب که تو
دور از منی و خویش ندانی که نیستی!

می جویمت به باغ خیال و گمان و وهم
در کوچه های دل، به گمانی که نیستی!

شبگرد کوچه های خیالم، به جستجو
آیم به آن محل و نشانی که نیستی!

طبع غزلسرایی من لال می شود
در بین واژه ها و بیانی که نیستی!

سرشارم از خیال سرودن، اگر چه باز
تو باعث همین هیجانی که نیستی!

احوال من نپرس ، که اقرار می کنم !
"حالم بد است مثل زمانی که نیستی
دیدگاه ها (۲)

گم گشته ی این شهر و دیارم تو کجایی؟ آرامی دل جز تو ندارم... ...

چشم های تـــوبالــا تریــن لذت دنیــاستای بهانه ی تَمام لوس ...

هر چہ زیباست مرا یادِ تو مےاندازدآن ڪہ بیناست مرا یادِ تو مے...

با که گویم غم دل، جز تو که غمخوار منی همه عالم اَگرَم پُشت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط