حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت زهرا سلام الله علیها
هر کسی این روزها آمد کنارم، گریه کرد
چشمش ابری شد، به حال و روزگارم گریه کرد
بس که مرغ روح من شوق سفر دارد به سر
قابض الارواح از این انتظارم گریه کرد
سینه ی دیوار با زخم نهانم خون گریست
درب خانه شد سیاه و سوگوارم گریه کرد
آسمان تا دید با بال شکسته، همچنان
در هوای مرتضایم بی قرارم گریه کرد
مرتضی امروز وقتی دید با هر زحمتی
روی پاهای حسن سر می گذارم گریه کرد
مجتبی انگشت خود را روی موهایم کشید
ناگهان افتاد یاد گوشوارم گریه کرد
دخترم زینب شبی سر روی دامانم گذاشت
گفت می خواهم برایت خون ببارم، گریه کرد
کاسه آبی را که بردم سمت لبهای حسین
دید در دستانم از بس رعشه دارم گریه کرد
هر کسی این روزها آمد کنارم، گریه کرد
چشمش ابری شد، به حال و روزگارم گریه کرد
بس که مرغ روح من شوق سفر دارد به سر
قابض الارواح از این انتظارم گریه کرد
سینه ی دیوار با زخم نهانم خون گریست
درب خانه شد سیاه و سوگوارم گریه کرد
آسمان تا دید با بال شکسته، همچنان
در هوای مرتضایم بی قرارم گریه کرد
مرتضی امروز وقتی دید با هر زحمتی
روی پاهای حسن سر می گذارم گریه کرد
مجتبی انگشت خود را روی موهایم کشید
ناگهان افتاد یاد گوشوارم گریه کرد
دخترم زینب شبی سر روی دامانم گذاشت
گفت می خواهم برایت خون ببارم، گریه کرد
کاسه آبی را که بردم سمت لبهای حسین
دید در دستانم از بس رعشه دارم گریه کرد
- ۱.۸k
- ۰۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط