در نخستین ساعات بامداد پسرم ولیالله با جمعی از اهالی مح
در نخستین ساعات بامداد پسرم؛ ولیالله با جمعی از اهالی محل و دوستان و آشنایان به خانه ی ما آمدند.
ولیالله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزیزم، راست بگو، بر سر ابراهیم چه آمده؟….»
ولیالله مرا به گوشهای برد و گفت: «مادر! دیشب در عالم رؤیا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را دیدم.
آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همین جا که هم اکنون من تو را آوردم.
خطاب به تو فرمود: «تو یک فرزند صالح و پاک سرشتی داشتی که در راه خدا قربانی کردی. بشارت باد که تو قربانیات به درگاه حضرت سبحان پذیرفته شد.»
به روایت مادر سردار شهید محمد ابراهیم همّت
17 اسفند سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت گرامی باد
ولیالله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزیزم، راست بگو، بر سر ابراهیم چه آمده؟….»
ولیالله مرا به گوشهای برد و گفت: «مادر! دیشب در عالم رؤیا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را دیدم.
آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همین جا که هم اکنون من تو را آوردم.
خطاب به تو فرمود: «تو یک فرزند صالح و پاک سرشتی داشتی که در راه خدا قربانی کردی. بشارت باد که تو قربانیات به درگاه حضرت سبحان پذیرفته شد.»
به روایت مادر سردار شهید محمد ابراهیم همّت
17 اسفند سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت گرامی باد
- ۷۵۸
- ۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط