اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۵۶
[ویو ملودی]
به سمت بالکن ساختمون رفتیم... به داداشم پیام داد که اومد..با دیدنم داداشم محکم
بغلش کردم...دستش دور کمرم حلقه کرد و سرش بین موهام برد
ویلیام: خواهر خوشگلم... ببخشید کاری فعلآ از دستم بر نمی یاد..قربونت بشم
ازش جدا شدم آروم دستم بوسید
ویلیام: دست که روت بلند نکرد ؟
ملودی: نه نکرد...داداش خیلی دلم برات تنگ شده بود...داداش یک کاری کن من بدون تو ..
نمی تونم
ته مو به نرده تیکه داده بود...
ویلیام: نگران نباش...
با یاد آوری قضیه داداش آرتور بهش ازش فاصله گرفتم نگاهش کردم
ملودی: داداش.. چطور تونستی کسی که هم سن خواهرت بود بکشی ؟ اون یک بچه بود...
ویلیام: اون طور که فکر می کنی نیست
با یاد آوری اون بچه اشکام جاری شد ..با صدای آغشته به گریه گفتم
ملودی: اون فقط..هق..یک بچه بود..هق..با کلی آرزو
سعی کرد بهم نزدیک بشه عقب رفتم ..و محکم به شونه اش کوبیدم
ویلیام: لطفاً قشنگم..نکن اینطوری
ملودی: اون فقط یک بچه بود...هق.. فقط ۲۰ سالش بود هم سن سال من بود..هق بچه بود
ویلیام: هیچی اون طوری که فکر می کنی نیست...
اومد جلو محکم بغلم کرد سرم تو شونه اش فرو کرد..گریم شدت گرفت ..چرا واقعا ؟ ...
ویلیام: گریه نکن..حیف نیست این مروارید هدر بدی ؟
ملودی: ازت بدم میاد...ولی دوست دارم.. هق... خیلی ازت بدم میاد..خیلیم دوست دارم..
موهام بوسید...از خودش جدام کرد با خنده آرومی دستش روی صورتم نشوند اشکام پاک کرد
پارت ۵۶
[ویو ملودی]
به سمت بالکن ساختمون رفتیم... به داداشم پیام داد که اومد..با دیدنم داداشم محکم
بغلش کردم...دستش دور کمرم حلقه کرد و سرش بین موهام برد
ویلیام: خواهر خوشگلم... ببخشید کاری فعلآ از دستم بر نمی یاد..قربونت بشم
ازش جدا شدم آروم دستم بوسید
ویلیام: دست که روت بلند نکرد ؟
ملودی: نه نکرد...داداش خیلی دلم برات تنگ شده بود...داداش یک کاری کن من بدون تو ..
نمی تونم
ته مو به نرده تیکه داده بود...
ویلیام: نگران نباش...
با یاد آوری قضیه داداش آرتور بهش ازش فاصله گرفتم نگاهش کردم
ملودی: داداش.. چطور تونستی کسی که هم سن خواهرت بود بکشی ؟ اون یک بچه بود...
ویلیام: اون طور که فکر می کنی نیست
با یاد آوری اون بچه اشکام جاری شد ..با صدای آغشته به گریه گفتم
ملودی: اون فقط..هق..یک بچه بود..هق..با کلی آرزو
سعی کرد بهم نزدیک بشه عقب رفتم ..و محکم به شونه اش کوبیدم
ویلیام: لطفاً قشنگم..نکن اینطوری
ملودی: اون فقط یک بچه بود...هق.. فقط ۲۰ سالش بود هم سن سال من بود..هق بچه بود
ویلیام: هیچی اون طوری که فکر می کنی نیست...
اومد جلو محکم بغلم کرد سرم تو شونه اش فرو کرد..گریم شدت گرفت ..چرا واقعا ؟ ...
ویلیام: گریه نکن..حیف نیست این مروارید هدر بدی ؟
ملودی: ازت بدم میاد...ولی دوست دارم.. هق... خیلی ازت بدم میاد..خیلیم دوست دارم..
موهام بوسید...از خودش جدام کرد با خنده آرومی دستش روی صورتم نشوند اشکام پاک کرد
- ۱۵.۸k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط