دیر بود و اون مرده بود

دیر بود و اون ...مرده بود

سه سال بعد
آروم شاخه های گل رو به سمت سنگ قبری که با دسته گل های صورتی و بنفش...رنگ های مورد علاقت تزیین شده بود ، برد و روش گذاشت...
سرش رو پایین انداخته بود و دستش رو روی سنگ قبر کشید....
آروم خودش رو خم کرد و به سنگ قبر کوچیکی که دور تا دورش رو گل های زیبا فرا گرفته بود و قاب عکسی از لبخند درخشانت بر روش بود....تکیه داد....
دستش رو روی زانوش انداخت و سرش رو بر روی سنگ قبری که جسد بیجونت درش خوابیده بود تکیه داد....
نگاهش رو به آسمونی که حال کاملاً ابری شده بود داد....همه چیز...حتی بادی که می‌وزید دقیقا مرد رو یاد زمانی مینداخت که تصمیم به فدا کردن تمام زندگیت برای دردت کردی....
برای چندمین بار در اون روز به خودش لعنتی فرستاد و قطره ی اشکی از چشماش فرو ریخت....
زمانی که با تمام بی رحمی باهات رفتار کرد...زمانی که با تمام بی رحمیش تورو از زندگیش دور انداخت....تمام دردی که با بی رحمی بهت داده بود...حالا...در این لحظه...همش به خودش برگشته بود....
تمام خاطراتی که ماه ها قبل از مرگ تو نابودشون کرده بود......
همش...همش رو با دستای خودش نابود کرد بود....یک پشیمونیه بزرگ..
_ حال که پشیمونی دیگه قرار نیست تورو به من برگردونه....عشق غمگین من
دیدگاه ها (۷)

ویو ات +این معلم ورزشهه ...چقدر من خوشانسممم هیهی (یه نکته ا...

@ixaxxnاین خوشگلو دنبال کنید روبی فمیلی

تکپارتیعشقی که باعث مرگ من شد -سلام اسم من تهیونگه و خب من ...

یه چیزی پشت سرم گذاشته شد نیشخندی زدمو و بلند زدم زیر خنده و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط