رفتم که در این شهر نبینی اثرم را

رفتم که در این شهر، نبینی اثرم را..
لب های ترک خورده و چشمان ترم را..

حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست..
ای قیچی تقدیر، مچین بال و پرم را..

تنها شدم آن قدر که انگار، نه انگار..
با آینه آراسته ام دور و برم را..

"من" ماهی دریایم و دل تنگم از این، تُنگ..
ای مرگ! به تعویق، میفکن سفرم را..
دیدگاه ها (۱)

دنبال آدمایی بگردید که حال دلتونو خوب کننبدونن که کی باشن و ...

از بین آدمای زندگیتون، دل‌نازکا رو بیشتر دوسشون داشته باشید....

یک پنجره رو به کوچه ایی ناهمواریک کوچه تمام سایه ها بی دیوار...

من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شویمن فقط یک عاشقم بگذار تا شع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط