هیسوجدان ها خوابیده اند

هیس...وجدان ها خوابیده اند!
به خوابی عمیق فرو رفته اند!
درست از وقتی چشم باز می کنیم و می بینیم دنیا آنقدر هم زیبا نیست...
وجدان ها لالایی می شنوند!
درست از وقتی که دخترک دیگر دلش برای عروسک هایش تنگ نمیشود...
از وقتی که دیگر دلش نمی خواهد بهترین مادر برای عروسک هایش باشد...
چشم های وجدان ها سنگین می شود!
از وقتی پسرک دیگر دلش به رحم نمی آید برای گریه کسی که آن را کتک زده...
ازوقتی انسان هارا گزینه روی میز گرفته تا هر موقع بخواهد بازیشان دهد...
وجدان ها خوابشان می گیرد!
از وقتی که که دیگر درد و دل بچه ها لالایی می شود برای به خواب رفتن مادرشان...
وقتی صدای خنده بلند بچه ها نوایی گوش آزار به گوش مادران است...
وجدان ها به تخت خوابشان می روند!
همان هنگام که پدرها بهانه میخواهند برای دعوا با خانواده...
و برای بیشنهاد وسوسه انگیز رئیس به سفر نمی روند و دل بچه ها را می شکنند...
وجدان ها میخوابند!
هیــــــــــس...
آهسته بروید و اهسته بیایید...
اینجا وجدان ها خوابیده اند!
نکند یه وقت بیــــــــــــــــــــــــــــــــــدار شوند!
دیدگاه ها (۱)

خدایا...!نکند وقتی از تو دور شوم!

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

غرور اسلیترینی (فصل ۲) P5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط