عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۵۹ (。☬。)
تهیونگ جدی تبلت را جلوی جیمین انداخت سپس جدی دست تو جیب جلویش قرار گرفت و سخنی یافت : این مزائده خیلی برای ما مهمه راجب یک میله ای قدیمی سبکه بیشتر بگم اتیقهی ای چون میخواد که اینو به دست بیاره خودمم نمیدونم که چرا
جیمین بزرگه را به دستش گرفت : ولی چه ربطی به ما داره ؟
تهیونگ انگشت اش را سمت پرونده گرفت سپس ادامه حرفشرا با انرژی کاملا ادامه داد : ربطش اینکه ما باید قبل از ای چون صاحبه اون میله نقره ای بشیم ... جیمین باز هم پرونده را روی میز انداخت سپس چشم دوخت به تهیونگ.... : خب میشه واضح تر بگی انگار داری سریال بازی میکنی رک بگو ..
تهیونگ بر روی مبل نشست سپس بدتری آب را به دستش گرفت : خوشم میاد آدما به پاک بیافتند انگار میله نقره ای ماله پدر ای چون و براش خیلی مهمه پس ما باید اون میله رو به دست بیارم تا پدر ای چون .. از پسر دردونش شرکتو بگیره اون وقته که ما سر میرسیم میگیم میله رو خود ای چون به کار داده .. خلاصهش ای چون مجبور میشه با ما قرارداد ببنده
جیمین دست به سینه نشست : خوب چرا یهراست ازشون درخواست شراکت نمیکنیم هر چی باشه شرکت اونه که میله ها آهنی رو به هتل های پیشرفته پیشنهاد میده
تهیونگ: اون موقع قبول نمیکنه چون با من مشکل داره
جیمین : خب پس بلاخره زبون باز کردی .. چرا شما ها مشکل دارین
تهیونگ تند گفت : ربطش به شما چیه .. خوب منتظرم .. زود باش بگو دیگه قبوله؟
جیمین چشم به برگه ها دوخت : البته که قبوله ولی ما از کجا بودیم که ای چون چقد مبلغ پول رو تو مزائده میگه گفتی که برای مهمه
تهیونگ با پوزخند خندید سپس آب را نوشید : تو برگه هاست میتونی بخونی . آهان یه چیزه دیگه .. نباید کسی بدونه هیچ کس
.......
بلاخره پا از اتاق بیرون گذاشت سپس از پله ها پایین هجوم برد ٫ خدا نکنه که تو سالن باشه ٫ با وردش در سالن و با دیدن هانگول آه ای کشید ولی همچنین آب دهنش را قورت داد و سمت مبل ها هجوم برد ...
میونشی: سلام
چانمی چشم از کتاب بیرون آورد سپس با لبخند گفت : سلام دخترم
هانگول ای کت حالا مشغول ناخون های گربای اش بود حتی وجود میونشی را ندیده فرض کرد .. جان همراه با تبلت اش سمت میونشی هجوم برد و با لبخند گفت : میتونم اینو نشونتون بدم
میونشی با لبخند گفت : البته چیه .. بیا کنارم بشین
جان در کنار میونشی نشست سپس مشغول نشان دادن بازی های آنلاین بود.. هصالن در آرامش و سکوت بود همچنین گاهی خنده های بلند جان و ریز میونشی به گوش میخورد .. هانگول با جدیت روبه میونشی کرد : پاشو کارت دارم
(。☬。)پارت ۵۹ (。☬。)
تهیونگ جدی تبلت را جلوی جیمین انداخت سپس جدی دست تو جیب جلویش قرار گرفت و سخنی یافت : این مزائده خیلی برای ما مهمه راجب یک میله ای قدیمی سبکه بیشتر بگم اتیقهی ای چون میخواد که اینو به دست بیاره خودمم نمیدونم که چرا
جیمین بزرگه را به دستش گرفت : ولی چه ربطی به ما داره ؟
تهیونگ انگشت اش را سمت پرونده گرفت سپس ادامه حرفشرا با انرژی کاملا ادامه داد : ربطش اینکه ما باید قبل از ای چون صاحبه اون میله نقره ای بشیم ... جیمین باز هم پرونده را روی میز انداخت سپس چشم دوخت به تهیونگ.... : خب میشه واضح تر بگی انگار داری سریال بازی میکنی رک بگو ..
تهیونگ بر روی مبل نشست سپس بدتری آب را به دستش گرفت : خوشم میاد آدما به پاک بیافتند انگار میله نقره ای ماله پدر ای چون و براش خیلی مهمه پس ما باید اون میله رو به دست بیارم تا پدر ای چون .. از پسر دردونش شرکتو بگیره اون وقته که ما سر میرسیم میگیم میله رو خود ای چون به کار داده .. خلاصهش ای چون مجبور میشه با ما قرارداد ببنده
جیمین دست به سینه نشست : خوب چرا یهراست ازشون درخواست شراکت نمیکنیم هر چی باشه شرکت اونه که میله ها آهنی رو به هتل های پیشرفته پیشنهاد میده
تهیونگ: اون موقع قبول نمیکنه چون با من مشکل داره
جیمین : خب پس بلاخره زبون باز کردی .. چرا شما ها مشکل دارین
تهیونگ تند گفت : ربطش به شما چیه .. خوب منتظرم .. زود باش بگو دیگه قبوله؟
جیمین چشم به برگه ها دوخت : البته که قبوله ولی ما از کجا بودیم که ای چون چقد مبلغ پول رو تو مزائده میگه گفتی که برای مهمه
تهیونگ با پوزخند خندید سپس آب را نوشید : تو برگه هاست میتونی بخونی . آهان یه چیزه دیگه .. نباید کسی بدونه هیچ کس
.......
بلاخره پا از اتاق بیرون گذاشت سپس از پله ها پایین هجوم برد ٫ خدا نکنه که تو سالن باشه ٫ با وردش در سالن و با دیدن هانگول آه ای کشید ولی همچنین آب دهنش را قورت داد و سمت مبل ها هجوم برد ...
میونشی: سلام
چانمی چشم از کتاب بیرون آورد سپس با لبخند گفت : سلام دخترم
هانگول ای کت حالا مشغول ناخون های گربای اش بود حتی وجود میونشی را ندیده فرض کرد .. جان همراه با تبلت اش سمت میونشی هجوم برد و با لبخند گفت : میتونم اینو نشونتون بدم
میونشی با لبخند گفت : البته چیه .. بیا کنارم بشین
جان در کنار میونشی نشست سپس مشغول نشان دادن بازی های آنلاین بود.. هصالن در آرامش و سکوت بود همچنین گاهی خنده های بلند جان و ریز میونشی به گوش میخورد .. هانگول با جدیت روبه میونشی کرد : پاشو کارت دارم
- ۴.۷k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط