عشق حاضر جواب من p140

چشامو باز کردم ... همه جا سفید بود ... اونقدر سفید که چشامو میزد ... من کجا؟ اینجا کجاست؟‬
‫تا چشم کار میکنه فقط سفیده ... حتی لباسه تنم یه پیراهن سفیده بلند ه ... یعنی واقعا مردم ...‬
‫با تمام نیرو بی اختیار فریاد زدم ...‬
‫- جیمین
‫دلم اغوششو میخواست ... باور نمیشه دیگه نمیتونم لمسش کنم ... دیگه نمیتونم ببینمش ...
‫ ... من مردم مگه نه؟ ... بدونه اینکه‬
‫به ارزوهام برسم مردم ... خدا جونم دلم خیلی براش تنگه ... از جام بلند شدمو مسیره سفیدی که‬ ‫رو به روم بودو‬
‫ادامه دادمو ... بی اختیار فقط صداش میکردم ... جیمین..‬
‫صدای اسمون خراشی منو متعجب کرد ... اینجا ابری نبود که بخواد بارونی بباره ... به بالای سرم‬ ‫نگاه کردم ...‬
‫هیچی نبود ... هیچی ولی همون موقع یه قطره چکید رو گونم ... دستمو گذاشتم روش که یه صدا‬ ‫پیچید تو‬
‫گوشم ...‬
‫- آیو..‬
انگار روح به بدنم برگشت ... انگار باز بیهوش شدم ... چشام به زور باز کردم .. میتونستم صورته‬ ‫جیمینو ببینم ..‬
‫صورت غمگینش که خیس از اشک بود ... خدایا حقیقت داره ... شروع کردم به سرفه کردم ...‬ ‫فقط اب بود که‬
‫از دهنم بیرون میومد .‬
‫- آیو؟‬
‫باز به چهرش نگاه کردم ... میون اون چهره ی گریونش لبخنده جذابی نشست رو لبش ... جوری‬ ‫منو به خودش‬
‫چسبوند که نزدیک بود خفه بشم ... ولی انقدر دل تنگش بودم که هیچ چیزی نمیتونست منو ازش‬ ‫جدا کنه!‬
‫میتونستم صدای جذابشو که کناره گوشم زمزمه میکرد بشنوم ...‬
‫- داشتی منو میکشتی دختر! من بدونه تو چیکار میکردم؟ هان؟‬
‫تازه یاده نقشمون افتادم ... یاده حرفه لیسا که گفت جیمین هیچ وقت در بدترین شرایطم گریه‬ ‫نمیکنه ...‬
‫ولی الآن داشت گریه میکرد واسه من ... با عشق خودمو بیشتر بهش چسبوندم ... ولی خسته بودم‬
‫بیشتر اونی که بتونم پلکامو نگه دارم ... نکنه باز بره؟ میترسم از نبودنش ... خدایا قول بده گلابی‬
‫همیشه پیشم بمونه ها ... قول دادیا؟ و خیلی سعی کردم چشمام رو باز نگه دارم اما نشد و بعدش ... از خستگی چشمام بسته شد ...‬
دیدگاه ها (۸)

عشق حاضر جواب من p141

عشق حاضر جواب من p142

عشق حاضر جواب من p139

عشق حاضر جواب من p138

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۸

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط