من خوب خوب شدمدیگه درد ندارم کتفم درد نمیکنهقلبم از جا

من خوب خوب شدم.دیگه درد ندارم، کتفم درد نمیکنه،قلبم از جاش در نمیاد وقتی به تو فکر میکنم،دیگه غمگین نمیشم برم بشینم با درخت وسط حیاط یا اون لباس آبیت که تو خونه ام جا مونده حرف بزنم.دیگه شبا خوابت رو هم نمیبینم که نشستم رو به روت و زل زدم تو چشات و تو هم بهم میگی دیوونه غرغرو،غرق نشی با اون مدل نیگا کردنت.دیگه صبح که میشه مربا توت فرنگی نمیخورم که یاد لبای سرخت نیفتم.باور کن دیگه درد ندارم.مگه میشه تو دست بکشی رو زخم ها و دردای آدم و بعدش بگیم نه،خوب نشدیم؟مگه میشه تو نگامون کنی باهار نشه؟مگه میشه تو واسمون لبخند بزنی بعدش قد نکشیم و گل ندیم؟الانم خوب شدیم دیگه.ینی هر وقت به اینا فکر میکنیم حالمون خوب میشه.سر صپی دکتر اومد بالا سرمون،گفت چشات چرا خیسه؟گریه کردی؟گفتم تابستون مگه نیست؟مام حساسیت داریم دیگه.گفت بهتری؟گفتم بله.گفت مرخصت میکنم بری همین روزا.گفتم فقط قبلش اون قلم و کاغذ من رو بده.رفت دکتر عاقله.ببین میدونی چیه؟نیستیا ولی انگار هستی،میبینمت.صدایی ازت نیستا ولی ساکت که میشم صدات میپیچه توی گوشم.اما بلدم اینجور وقتا چی کار کنم.ینی یاد گرفتم.سرمو میکوبم لبه دیوار،خون میاد،مورچه ها قطار میشن از کنار شقیقه ام رژه میرن،صدات دیگه قطع میشه.به خدا دکتر خودش گفت خوب شدی.گفت قرصات رو خوردی خوب شدی.فقط ندید که من اونا رو تو مشتم قایم میکنم.تو دلم گفتم مالیدی دکتر جون.آره داشتم میگفتم،نه دیگه دوستت دارم،نه دلتنگتم،نه حواسم پیشته،نه درگیرتم،نه دیگه خوابت رو میبینم،نه دیگه اسمت رو جوری تکرار میکنم که سه تا حرف آخرش لبم رو خندون کنه بس که فقط اسم تو لب ما رو خندون میکرد.میبینی؟خوب شدم دیگه.حالا دیگه اخم نکن واسه ما.یادت نمیاد مگه؟خودت گفتی عاقل شو،اینقدر دیوونه نباش.ما هم خوب شدیم دیگه،قول میدم دیگه نیام عکسات رو طواف کنم به نیت دیدنت.ولی کاش اونجایی که الان هستی اون آقا قد بلنده اینجوری که من میمیرم برات بمیره واست.میگم نکنه تنهات بذاره غصه بخوری مثل من؟نکنه اونجوری که من بلدت بودم،تو رو بلد نباشه؟نکنه بلد نباشه قبل خواب باید برات شعر بخونه و بعدش که تو خوابت برد خودش بخوابه؟نکنه شب وقتی خواب بد میبینی یادش بره باید بغلت کنه؟آخه دنیای دیوونه ها مثل هم میمونه.اگه این کارارو واست کرد بدون دیوونته.میگم نکنه ترکت کنه صبح تا شب دلت بگیره مثل این پیرمرد؟دلت نگیره یه وقت نامهربون.دلت نگیره یه وقت،قربون دلت؟اگه دیگه چیزی واست ننوشتم اونوقت مطمئن شو حالم خوب خوب شده.
الانم دکتر قلم و کاغذم رو آورده.باید برم دیگه.باید برم دوباره واست بنویسم...
دیدگاه ها (۱۶)

آدمهای خوب همیشه اول داستان لبخند به لب دارند در عمیق ترین ف...

"خیانت"!قبل تر ها عجیب و غیر قابل هضم بود اما حالا طبیعی تری...

ولی دنیا این طور هم نمیماند...این خط و این نشان یک روزی میرس...

بعضی آدما هستن که باید مدام خودتو بهشون یادآوری کنیمیگن دوست...

یه وقتایی حال دلت بعدِ یه عالمه سختی،اونقدر خوب میشه که از ذ...

یه وقتایی حال دلت بعدِ یه عالمه سختی،اونقدر خوب میشه که از ذ...

گفت : زندگی مثه نخ کردن سوزنهیه وقتایی بلد نیستی چیزی رو بدو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط