عشق (پارت ۸۳)

// ویو یونا //
داشتم آماده میشدم که در با شتاب باز شد
ته: هووووففف اینجایی؟ مگه من به جنابعالی نگفتم خواستی بری بالا به من بگی
یونا: 😁
ته:تو آخرسر منو دق میدی خیلی لجبازی
یونا: خب حالا دعوام نکن ،نخواستم اذیت شی
الکی بغض میکنم که ته فک میکنه واقعا بغض کردم
ته: عشقم ببخشید من نخواستم دعوات کنم من فقط نمیخوام آسیب ببینی معذرت میخوام
یونا: *خنده* مرسی که نگران و مواظبمی *لبخند*
بغلم میکنه
ته: وظیفمو انجام میدم عشقم
لبشو میبوسم که از کمر میگیرتم و بوسه فرانسوی شروع میکنه
همراهیش میکنم بعد چند مین با صدا ازم جدا میشه
کامل آماده میشم
با احتیاط کمکم میکنه از پله ها برم پایین و میریم دکتر
//بعد سونوگرافی//
ته: خانم دکتر جنسیت بچه چیه؟
دکتر: تبریک میگم پسره
خوشحال میشم
یونا: آخییییییییییی *ذوق*
بغلم میکنه و میبوستم
میریم بیرون
ته: بریم خرید برا نینی؟
یونا: بریمممم
میریم بعد از یه ساعت خرید که کلا چندتا چیز میز میخریم، میریم رستوران و بعد از ناهار یکم دیگه خرید میکنیم، ساعت سه میشه که گوشیم زنگ میخوره جواب میدم
// مکالمه //
یونا: الو؟
مینجی: سلام یونا خوبی میخواستم بگم امروز ساعت پنج بیایین خونه ما شام
یونا: سلام عزیزم، مرسی، ممنونم حتما
مینجی: فدات کار نداری؟
یونا: نه قربونت شم، خداحافظ
مینجی: خدانکنه فعلا
یونا: بای
// پایان مکالمه //
قطع میکنم
ته: کی بود
یونا: عشقم (کرم داره 😐)


~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۲)

عشق (پارت ۸۴)

عشق (پارت ۸۵)

عشق (پارت ۸۲)

عشق (پارت ۸۱)

مست خون ( پارت ۲ )

قلدر مدرسه ( پارت ۱۶ )

سناریو اعضا{ scenario}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط