یکی از دوستان تعریف میکرد
یکی از دوستان تعریف میکرد:
دوران جوونیش که تازه ازدواج کرده بود.. چون کشاورز بودن و مزرعه داری میکردن، شبها میبایست یه نفر کشیک میداد که گاو و اسب وارد مزرعه نشن یا نهر آب رو خراب نکنن
یه شب نوبتش بوده. یه سیگاری روشن میکنه و میشینه لب نهر آّب، دستاشو یه آبی میزنه و چون همیشه عادت داشت که دستاشو با پشت شلوارش پاک میکرد..
به محض اینکه دستشو میبره پشت... یهو یکی دستشو محکم میگیره و اینم کلی تقلا میکنه...
اول با خنده و اینا چون فکر کرده بود دوستاشن ... بعد عصبانی شد... برگشت پشت سرشو نگاه کرد دید یه جفت چشم آبی براق حدود دو سه متری از زمین بلند تر داره نیگاش میکنه
یه دفه با فریاد گفت "یکی این داس رو بده بمن" یهو دید یه آدم دو سه متری ولش کرد از رو سرش پرید اونور و دِ بدو... اینم داسو پرت کرد سمتش...
قسم میخورد میگفت داسم خورد بهش ولی اون با 6-7 تا قدم کلا ناپدید شد و رفت و اون داس هم هرگز پیدا نشد تو مزرعه.
بعدش بدو بدو برگشت خونه و همون شب مریض شد تا یک هفته تب شدید داشت
مادرش میگفت بابات وقتی اومد خونه دیدم تمام صورتش همه جای چنگه .. پر خون بوده...
هنوزم جای چنتاش هست رو صورتش...
ولی میگفت اون منو چنگ نگرفته فقط دستمو گرفته بود ول نمیکرد.
دوران جوونیش که تازه ازدواج کرده بود.. چون کشاورز بودن و مزرعه داری میکردن، شبها میبایست یه نفر کشیک میداد که گاو و اسب وارد مزرعه نشن یا نهر آب رو خراب نکنن
یه شب نوبتش بوده. یه سیگاری روشن میکنه و میشینه لب نهر آّب، دستاشو یه آبی میزنه و چون همیشه عادت داشت که دستاشو با پشت شلوارش پاک میکرد..
به محض اینکه دستشو میبره پشت... یهو یکی دستشو محکم میگیره و اینم کلی تقلا میکنه...
اول با خنده و اینا چون فکر کرده بود دوستاشن ... بعد عصبانی شد... برگشت پشت سرشو نگاه کرد دید یه جفت چشم آبی براق حدود دو سه متری از زمین بلند تر داره نیگاش میکنه
یه دفه با فریاد گفت "یکی این داس رو بده بمن" یهو دید یه آدم دو سه متری ولش کرد از رو سرش پرید اونور و دِ بدو... اینم داسو پرت کرد سمتش...
قسم میخورد میگفت داسم خورد بهش ولی اون با 6-7 تا قدم کلا ناپدید شد و رفت و اون داس هم هرگز پیدا نشد تو مزرعه.
بعدش بدو بدو برگشت خونه و همون شب مریض شد تا یک هفته تب شدید داشت
مادرش میگفت بابات وقتی اومد خونه دیدم تمام صورتش همه جای چنگه .. پر خون بوده...
هنوزم جای چنتاش هست رو صورتش...
ولی میگفت اون منو چنگ نگرفته فقط دستمو گرفته بود ول نمیکرد.
- ۴.۰k
- ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط