اشتباهخوبمن
#اشتباه_خوب_من
#پارت_۸۰
عماد چجوری تونسته بود بهم خیانت کنه
شایدم قبل من با لنا بوده
شایدم بعد من
نمیدونم هرچی که باشه عماد برای من تموم شدس
نه نمیتونم بدون عماد زندگی کنم
نمیشه هم بچمو از دست دادم هم عماد رو
نه زندگی دیگه واسه من معنی نداره
همین فکرا تو ذهنم میرفت و میآمد که خودم رو یهو بالای یه ساختمون ۱۲ طبقه روی پشت بوم لبه پرتگاهش پیدا کردم
اصلا نمیدونم عماد که دنبالم بود چیشد اصلا صداشو نمیشنیدم فقط صدای اشکام که پشت سر هم سرازیر میشد و صدای هق هق هام رو میشنیدم
من چجوری اومده بودم بالای یه ساختمون ۱۲ طبقه؟ راستش اصلا نمیدونم
فقط چشمام رو بستم و باز کردم خودم رو اینجا دیدم
یاد خوابم افتادم
تو خوابم بالای ساختمون بلندی بودم و لحظه آخر پرت شدم پایین و با شدت از خواب پریدم
فکر کنم خوابم راست بوده
وقتش بود با زندگی خداحافظی کنم
اگه زنده میموندم دیگه نمیتونستم با عماد باشم و نمیتونستم بدون عماد هم باشم
پس بهتره برم
هم خودم راحت شم هم عماد
چشمامو بستم و پامو نزدیک تر به لبه بردم
دوتا اشک از یکی از چشمام با سرعت ریخت پایین
نفس نفس میزدم؟ احتمالا
تا خواستم خودمو پرت کنم پایین صدای عماد از پشت سرم مانعم شد
_دیارا دیارا چیکار میکنی
نکن نکن عشقم نکن فداتشم
دیارم نگام کن نکن نکن جان من نکن
نمیتونستم برگردم چون پرت میشدم پایین فقط از پشت سر داد زدم
_گمشووو
من دیگه نمیخوام زندگی کنم
_دیارا نکننن به خودت فکر نمیکنی به خانوادت به من فکر کن
_خفه شو
خفه شو
دوباره چشمامو باز کردم و یکم دیگه پامو نزدیک تر بردم...
#پارت_۸۰
عماد چجوری تونسته بود بهم خیانت کنه
شایدم قبل من با لنا بوده
شایدم بعد من
نمیدونم هرچی که باشه عماد برای من تموم شدس
نه نمیتونم بدون عماد زندگی کنم
نمیشه هم بچمو از دست دادم هم عماد رو
نه زندگی دیگه واسه من معنی نداره
همین فکرا تو ذهنم میرفت و میآمد که خودم رو یهو بالای یه ساختمون ۱۲ طبقه روی پشت بوم لبه پرتگاهش پیدا کردم
اصلا نمیدونم عماد که دنبالم بود چیشد اصلا صداشو نمیشنیدم فقط صدای اشکام که پشت سر هم سرازیر میشد و صدای هق هق هام رو میشنیدم
من چجوری اومده بودم بالای یه ساختمون ۱۲ طبقه؟ راستش اصلا نمیدونم
فقط چشمام رو بستم و باز کردم خودم رو اینجا دیدم
یاد خوابم افتادم
تو خوابم بالای ساختمون بلندی بودم و لحظه آخر پرت شدم پایین و با شدت از خواب پریدم
فکر کنم خوابم راست بوده
وقتش بود با زندگی خداحافظی کنم
اگه زنده میموندم دیگه نمیتونستم با عماد باشم و نمیتونستم بدون عماد هم باشم
پس بهتره برم
هم خودم راحت شم هم عماد
چشمامو بستم و پامو نزدیک تر به لبه بردم
دوتا اشک از یکی از چشمام با سرعت ریخت پایین
نفس نفس میزدم؟ احتمالا
تا خواستم خودمو پرت کنم پایین صدای عماد از پشت سرم مانعم شد
_دیارا دیارا چیکار میکنی
نکن نکن عشقم نکن فداتشم
دیارم نگام کن نکن نکن جان من نکن
نمیتونستم برگردم چون پرت میشدم پایین فقط از پشت سر داد زدم
_گمشووو
من دیگه نمیخوام زندگی کنم
_دیارا نکننن به خودت فکر نمیکنی به خانوادت به من فکر کن
_خفه شو
خفه شو
دوباره چشمامو باز کردم و یکم دیگه پامو نزدیک تر بردم...
- ۶.۸k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط