بر هر که نظر کردم سودای نگاری داشت

بر هر که نظر کردم، سودای نگاری داشت
پروانه پی شمعی، شمعش چو بهاری داشت.


دیوانه نخوان ما را، گر در طلب خالیم
خالی که به لب باشد، چون دانه شکاری داشت.


آن ترک پری چهره، داغی که به هجرش هست
داند که مرا روزی، عهدی و قراری داشت.


زاهد،چه مرا حاجت،در وصف بهشتت،رو
وآن بزم که یاری بود،در دست سه تاری داشت.


رسوای جهان گشتم،تا شهره به شد چشمش
آن نرگس جادویی،یا مهره ماری داشت.


ترسم، که سر کویش،بینم چو رقیب خود
لنگان به رهش باشم،چون پای که خاری داشت.


گویم که تو را جانا،دریاب مریدان را
آن ساغر لبهایت،دردی و خماری داشت.


گفتی که کریمی را، روزی به برت خوانی
دیوانه و پیری گشت، مستانه چه عاری داشت..🦋🦋


#saharshehim 💖


#عاشقانه
#بهترینم
دیدگاه ها (۱)

ای وای! چه ای وای تو دیوانه کننده ست!ای وای! که اغوای تو دیو...

بارپرودگارا نگاهت را ازما نگیر🙏🤲🌸یارب نظرونن سالما بیزی.#عاش...

زیر لب زمزمه ی عشق روان خواهم کرد و تو را در دل خود باز عیان...

تقدیم جانانم💕دلبر نازے ڪہ در اشعار مے گویم توییمحرم رازے ڪہ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط