شیر نر دلباخته آهو ماده شد شیر نگرانمعشوق

شیر نر دلباختهِ آهو ماده ‌شد شیر نگرانِ‌معشوق
بود و می‌ترسید به ‌وسیله حیواناتِ دیگر
دریده شود! از دور "مواظبش بود" پس چشم از
آهو برنداشت‌تا یک ‌بار از دور او را می‌نگریست
شیری را دید که به آهو حمله کرد! فوراً از
جا پرید و جلو آمد. دید ماده شیری است چقدر
زیبا بود! با خود گفت: حتما گرسنه است! همان
جا ایستاد و مجذوبِ زیباییه ماده شیر شد
"و هرگز ندید و متوجه نشد که آهو خورده شد"
«حکایتِ بعضی آدم‌ها همینه
دیدگاه ها (۹)

من همونیم که هیچ وقت به ارزوهای کوچیک و بزرگش نرسید.همون که ...

آدما زود فراموش میشن تقصیر از آدم ها نیس دوست داشتن ها دروغہ...

تو باید این حقیقت رو بدونی اسکارلت؛"مردها ممکنه از زن های خی...

مีัــี้ـــا از اونـีـاشــีัـیـــمـีั اگีัـــــــีัهڪـีัــســ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط