Part

Part: 8
بی رحم

جیهوپ: من غذا رو از قبل آماده کردم خب ات باید ساعت چند بری؟

ات: ساعت ۴ الی ۵(خوابالو) این چرا ولم نمی کنه؟؟؟!!!

ویو کوک
صبح که بیدار شدم ات خیلی کیوت پو بغلم افتاده بود ی بوس ابدار رو پیشونیش گذاشتم خیلی خوشحالم که بالاخره باهاش آشتی کردیم اما من هنوزم نمی دونم چرا پدر بزرگ از ات خوشش نمیاد اما

وقتی که بیدار شد جیغ جیغ میکرد که از بغلم بیرون بیاد اما محکم تر گرفتمش

ات: آییییی خیلی بیشعوری ساعت ۳ ظهره

کوک: اه د خفه شو میخوام بخوابم

تهیونگ: شما دوتا بیدار نمی شید

کوک: نه

ات: من بیدارم!

ویو تهیونگ و جیهوپ
باهم رفتیم آشپزخونه چون کرممون گرفته بود ی پارچ آب برداشتیم رفتیم بالا سرشون

تهیونگ: یا الان بیدار می شید یا این آب رو سرتون خالی میشه

ات: کوک ولم کننن من نمیخوام خیس شممم

جیهوپ: یک دو

ات: نههههههه کوووووووککککک

جیهوپ: سهههه(ریخت رو سرشون)

کوک: جیهوپپپپپپپپپ بالشت من کوووو؟؟؟.

ات: آیییییییییییییییییییی(جیغ) بیشعورا من دیرم شددددد

ویو ات
دیدگاه ها (۰)

Part: 9بی رحمویو اتاخخ از دست اینا خیس خیس شدم اما خب حال دا...

Part: 10بی رحمویو شوگارفتم جایی که آیلین گفته بود ات واقعا خ...

Part: ۷بی رحمکوک: ببخش که این مدت عذابت دادیمجیهوپ: مارو ببخ...

Part: ۶بی رحمتهیونگ: باشه پس من میبرمت، باشه؟ ات: باش(ذوق، ل...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

پارت ۸ویو سوکجین: رفتیم داخل رستوران. جنگکوک: بچه ها چی میخو...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط