سیره عملی سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
تابستان بود. چند نفری رفته بودیم باغ. یک ساعت بعد، موقع برگشتن ابراهیم آمد دنبالمان.
کیسهی میوهها را گرفت پشت سرش. انجیر و گلابیهایی که بین راه خریده بود و شسته بود تعارف کرد. گفتم «نه. اول شما بردارین. بقیهاش رو بدین عقب.»
توی صندلی ولو شد. رو کرد به حسین آقا که داشت رانندگی میکرد و گفت «میبینی، میخواستم به خودمون بیشتر برسه. همیشه دست منو میخونه.» و زد زیر خنده.
تابستان بود. چند نفری رفته بودیم باغ. یک ساعت بعد، موقع برگشتن ابراهیم آمد دنبالمان.
کیسهی میوهها را گرفت پشت سرش. انجیر و گلابیهایی که بین راه خریده بود و شسته بود تعارف کرد. گفتم «نه. اول شما بردارین. بقیهاش رو بدین عقب.»
توی صندلی ولو شد. رو کرد به حسین آقا که داشت رانندگی میکرد و گفت «میبینی، میخواستم به خودمون بیشتر برسه. همیشه دست منو میخونه.» و زد زیر خنده.
- ۶۳۸
- ۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط