اشکی چکید و باب صحبت با تو وا شد

اشکی چکید و باب صحبت با تو وا شد
ناگاه دیدم صحن تو عرشِ خدا شد

اصلاً نمی‌دانم زِ کِی بُردی دلم را
اصلاً چگونه این دلم جای شما شد

🔹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضا الْمُرْتَضَی
دیدگاه ها (۲)

دستی به زلف دسته زنجیر زن بکشآشفته ام میان صفوف منظمی ...

چشم من بهر تماشای حرم بی‌تاب استنه فقط تاب ندارد که همی بی خ...

حرمش سنگ صبور دل بیچاره ماست / کاظمین و نجف و سامره و کرببلا...

الطاف روزی ام همه از جانب رضاست / من با غم حسین سر سفره نشست...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط