دعوت به آرامش نکن زیبای خوبم

دعوت به آرامش نکن زیبای خوبم
وقتی نباشی زندگی ، تجویز مرگه
پیری گرفته چینه های زرد رخسار
گویی خزانی در پیِ ، بحرانِ برگه
حالا که باید بی تو و چشمت بسازم
سنگینیِ " سنگ " سقوطم را ببینی
با دست های گرم و دور از پیکر من
گلبوته های پای " قبر "م را بچینی
آغوشِ همزادم‌ ، مگر جز غصه بوده؟
سهمی پُر از افسوسِ یک لبخند با تو
آسان فریبم داده این چرخ ستمگر
با " مژده "های واهیِ پیوند با "تو"
بار آورِ ویرانی ام ........ شاید بدانی
فصل الخطابِ ماتم و ، رو به سیاهی
من‌ هیچ از "شوقِ" فراوان کم‌ نکردم
" پا " روی مغروری خود بگذار ، گاهی
" آتش " زدی .... بر خاطرات آشنایی
ای " حضرتِ " انگیزه ی پای بمانم
بر شوکتِ موی پریشان "تو" سوگند
تو شاهکارِ خلقتی .... دردت به جانم
دیدگاه ها (۲)

🖤 تقدیم به روح علی عزیزصبوری کن "دل" تنگم که مردن حق آدم هاس...

‍ ‍ نیستی ...درست روبه روی دوست داشتنهایت چادر زده ام ...پا ...

برای من که فرقی نمی‌کندنگاهی دور فنجان قهوه برقصانییا دستان ...

دلتنگ که می شوی دیگر انتظار معنا نداردیک نگاه کمی نامهربانیک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط