می میرم ازین عشق و کسی را خبری نیست

.......
می میرم ازین عشق و کسی را خبری نیست
 گسترده شد آفاق و مرا بال و پری نیست
 
 می خندم و از خنده ام آویخته صد اشک
 می گریم و از اشک به چشمم اثری نیست

 من مانده ام و خاطره ای دور که جز آن
 در کوی مه آلود دلم رهگذری نیست

 یک لحظه نشد با تو به خلوت بنشینم
 یک بار نشد روی تو را سیر ببینم

 با یک سبد آغوش به باغ تو رسیدم
 اما نشد "از باغ تو یک میوه بچینم "

 ای کاش در آن لحظه که سر می روم از خویش
 در زلف تو پیچد نفس بازپسینم....
دیدگاه ها (۲)

......نداری خال لب اما، به چشم من که زیباییفدای ناز لبخندت، ...

.....‍ شیشه ی قلب مرا آسان شکستی ، عشق منبند بند عشق را از ه...

......تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من استبا دل من تو بگو حق ...

عکس نوشته

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط