صبح

صبح)
با دل درد شدیدی چشمامو باز کردم یونگی رو دیدم کنارم مثل گربه ها خوابیده بود سرشو داشتم ناز می کردم که بیار شد
یونا : صبح بخیر عزیزم
یونگی : صبح بخیر عشقم
یونگی منو می‌کشوند بغل خودش و لبامو سطحی بوسید و بغلم کرد
یونا : عشقم بریم صبحانه بخوریم
یونگی : باشه بریم بیبی گرلم
رفتیم صبحانه خوردیم یونگی رفت اتاق کارش منم رفتم اتاق خواب مشترکمون بعداز چندمین حوصلم سر رفت رفتم پیش شوگا در اتاقم باز کردم سرشو بالا گرفت
یونگی : چی شده
یونا :حوصلم سر رفته
برگرو‌گذاشت رو میز و گفت
یونگی : بیا
رفتم که منو رو پاهاش نشوند
یونگی : می خوای بریم بیرون
یونا : اره (زوق زده)
من رفتم اما ده شدم بعد رفتیم سوار ماشین شدیم بعداز چند مین رسیدیم رفتیم داشتیم لب ساحل قدم می‌زدیم که شوگا گفت
یونگی : یونا من میرم بستنی بخرم بیام باشه همینجا بمون
یونا :باشه
ویو شوگا
من رفتم برای یونا بستنی خریدم تا برگشتم دیدم یونا نیست
دیدم اونجا یه نامه هست خوندمش

متن نامه
دنبال عشقت می گردی مگه نه اما باید بگم اون پیش منه
واقعا دختر قشنگیه مثل فرشته ها میمونه
از طرف پارک جیمین

فهمیدم جیمین دزدیدتش پس باند رو جمع کردم رفتم عمارت جیمین

ویو یونا
چشمامو باز کردم دیدم توی یه تاقیم در اتاقه باز شد همون پسره که تو مهمونی میخواست منو ببوسه آمد
جیمین : خانوم کوچولو بیدار شده
یونا : ولم کن میخوام برم
جیمین : کجا میخوای بری ها من عاشقتم بفهم
وامد سمتم و لباشو گذاشت رو لبام بعد از چند مین ازم جداشد و رفت
دیدگاه ها (۲)

بعداز چندمین صدای تیراندازی آمد فهمیدم شوگا آمده خوشحال شدم ...

می خوام از تهیونگ فیک بزارم بنظرتون موضوع چی باشه حتماً نظرت...

یونگی : یونا عشقم یونا : .......یونگی : می دونم از دستم اع...

پاشدم که برم دستشویی که یونگی بهم فهموند که کجا میری گفتم می...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

#invisiblelovePart_12جونگکوک اومد نزدیکم و دستمو گرفت ، از ا...

مافیای من پارت ۱۹ویو کوک دیشب همش تقصیر جیمین بود خیلی شب بد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط