ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( پارت ۳۴۳ فصل ۳ )
اگه تو خودت رو نسازي، اگه روحیه تو به دست نياري نميتوني پدر خوبي براشون باشي..نیکول. مراقب بچه هاست... فقط ۳ ، ۲ روزه.. گرفته و متفکر نگام کرد دست به کمر زدم و با غیض گفتم حالا ۲ تا انتخاب داري....با گوني ٢ . مثل آدم چشماشو بست و با غیض گفت: جیمین جیمین-هووم.. جوزف-همیشه از بچگی من گند میزدم یقه تو رو میگرفت..حالا ببین با انتخاب این دختر چه کردی.. یقه ام تا نافم جر خورد.. جیمین با پخ زد زیر خنده با حرص به جیمز نگاه کردم. کلافه صندلیشو چرخوندم و بهم پشت کرد. خندیم و گفتم چیه حالا خوش منظره؟ چرا امروز خودتو از نگاه ها قايم ميكني؟ جوزف خندید و گفت میترسه بیشتر عاشقش بشي.. لبخند روي لبم ماسيد. دیدم جیمین دستاشو مشت کرد و سریع با چهره جدي بلند شد و تلخ گفت: من باید برم شرکت. الا بیا میرسونمت خونه..به این کمپه هم زنگ میزنم... احتمالا حرکتش فرداست... جوزف خبرت میکنم..
لبخند روي لبم ماسيد. دیدم جیمین دستاشو مشت کرد و سریع با چهره جدي بلند شد و تلخ گفت: من باید برم شرکت الا. بیا میرسونمت خونه... به این کمپه هم زنگ میزنم. احتمالا حرکتش فرداست. جوزف خبرت میکنم... و رفت سمت در با لبخند شاد و خندوني دنبالش رفتم. اخ جوون.. میریم سفر.. جوزف خیره نگامون کرد و لبخندي رو لباش نشست. تو ماشین نشستیم. با لبخند نگاش کردم جدي به روبروش خیره بود مهربون :گفتم مرسی که داري بهم اجازه ميدي حال تو و خانواده تو خوب کنم... لبخند باريكي رو لبش نشست و گفت: مرسی که داري سعي ميکني حال من و خانواده مو خوب کني.. با ذوق لبخند گشادي زدم. لبخندش محو شد و سر کج کرد و نگام کرد و گفت: اما جای زخم گلوله با نوازش خوب نمیشه إلا خانوم.. لبخندم روي لبم ماسيد. همه ذوقم کور شد و غم زده نگاش کردم. تلخ گفتم اره.. جاي زخم گلوله با نوازش خوب نمیشه..و دقیقا مشکل اینجاست که من نمیدونم گلوله به کجا خورده پوزخند پردردي زد و دستش رو روي سينه و قلبش گذاشت و گفت: اینجا... قلبم ریخت و از لحن گرفته اش اشک تو چشمام حلقه زد. با کنایه و درد گفت: درماني داره خانوم دکتر؟ داغون نگاهم رو به روبروم دوختم و خیلی اروم گفتم اره داره.. و گرفته و با بغض شديدي زمزمه کردم:عشق.. نشنید و یا خودش رو زد به نشنیدن و هیچی سنگین روی قلبم به حال خودم رها کرد.
( پارت ۳۴۳ فصل ۳ )
اگه تو خودت رو نسازي، اگه روحیه تو به دست نياري نميتوني پدر خوبي براشون باشي..نیکول. مراقب بچه هاست... فقط ۳ ، ۲ روزه.. گرفته و متفکر نگام کرد دست به کمر زدم و با غیض گفتم حالا ۲ تا انتخاب داري....با گوني ٢ . مثل آدم چشماشو بست و با غیض گفت: جیمین جیمین-هووم.. جوزف-همیشه از بچگی من گند میزدم یقه تو رو میگرفت..حالا ببین با انتخاب این دختر چه کردی.. یقه ام تا نافم جر خورد.. جیمین با پخ زد زیر خنده با حرص به جیمز نگاه کردم. کلافه صندلیشو چرخوندم و بهم پشت کرد. خندیم و گفتم چیه حالا خوش منظره؟ چرا امروز خودتو از نگاه ها قايم ميكني؟ جوزف خندید و گفت میترسه بیشتر عاشقش بشي.. لبخند روي لبم ماسيد. دیدم جیمین دستاشو مشت کرد و سریع با چهره جدي بلند شد و تلخ گفت: من باید برم شرکت. الا بیا میرسونمت خونه..به این کمپه هم زنگ میزنم... احتمالا حرکتش فرداست... جوزف خبرت میکنم..
لبخند روي لبم ماسيد. دیدم جیمین دستاشو مشت کرد و سریع با چهره جدي بلند شد و تلخ گفت: من باید برم شرکت الا. بیا میرسونمت خونه... به این کمپه هم زنگ میزنم. احتمالا حرکتش فرداست. جوزف خبرت میکنم... و رفت سمت در با لبخند شاد و خندوني دنبالش رفتم. اخ جوون.. میریم سفر.. جوزف خیره نگامون کرد و لبخندي رو لباش نشست. تو ماشین نشستیم. با لبخند نگاش کردم جدي به روبروش خیره بود مهربون :گفتم مرسی که داري بهم اجازه ميدي حال تو و خانواده تو خوب کنم... لبخند باريكي رو لبش نشست و گفت: مرسی که داري سعي ميکني حال من و خانواده مو خوب کني.. با ذوق لبخند گشادي زدم. لبخندش محو شد و سر کج کرد و نگام کرد و گفت: اما جای زخم گلوله با نوازش خوب نمیشه إلا خانوم.. لبخندم روي لبم ماسيد. همه ذوقم کور شد و غم زده نگاش کردم. تلخ گفتم اره.. جاي زخم گلوله با نوازش خوب نمیشه..و دقیقا مشکل اینجاست که من نمیدونم گلوله به کجا خورده پوزخند پردردي زد و دستش رو روي سينه و قلبش گذاشت و گفت: اینجا... قلبم ریخت و از لحن گرفته اش اشک تو چشمام حلقه زد. با کنایه و درد گفت: درماني داره خانوم دکتر؟ داغون نگاهم رو به روبروم دوختم و خیلی اروم گفتم اره داره.. و گرفته و با بغض شديدي زمزمه کردم:عشق.. نشنید و یا خودش رو زد به نشنیدن و هیچی سنگین روی قلبم به حال خودم رها کرد.
- ۹.۵k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط