عصر شد

عصر شد ؛
فنجان قهوه‌ام را ڪنار عصرانه ي آغوش تــــــــو
هدیه میڪنم
به لب ‌های تو!
بگذار با
حرارت لبانت ذوب شود
موم جانسخت لبانم !
دیدگاه ها (۶)

نازکردی با نگاه تو دلم دیوانه شددل اسیر چشمک      مستانه شدز...

صبح بخیر

❃♥️تصویری ندارم❃♥️لمس دستانت❃♥️برایم❃♥️چهره می سازد❃♥️لب های...

کل  شعر ها وغزل هاهمه ارزانی تو کاش میشد که بیایم به مهمانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط