پارت

پارت ۸۲

عصر شده بود دینا همش لیوانش دست اش بود خیلی اونو دوست داشت حتا لحظه ای هم اونو جای نمی گذاشت جیمین که تویه شرکت بود
تویه عمارت پارک هرکس سرش تو کاره خودش بود دینا هم که همش از پله ها می اومد پایین و می‌رفت بالا اونجی تویه اتاقه خودش بود جانگ هی هم که همش با گوشی حرف میزد مادر جیمین هم همینجوری تویه عمارت بود دینا خیلی حوصلش سر رفته بود از پله ها رفت بالا و همینطور که به اتاق اونجی می‌رفت با لیوانش حرف میزد
دینا : کوی تو دوستمی هیچوقت از پیسم نری کوی‌ باید بلیم پیسه بابایی اونو خوسحال میکنیم باسه
به اتاق اونجی رسید در باز بود دینا هم خیلی آروم وارده اتاق شد اونجی رویه تختش نشسته بود دینا سمتش رفت و اونجی اون رو کناره خودش رویه تخت نشوند
دینا : عمه جون من دلم بلای بابایی تنگ سده
اونجی : قربونت برم بابایت شب میاد خونه
دینا چشم هایش پر از اشک شدن و کم مونده بود گریش بگیره اونجی دست های دینا رو گرفت و بوسه ای رو روش گذاشت
اونجی : گریه نکنیا باشه
دینا : می‌خوام بلم پیسه بابایی
اونجی دینا رو او بغلش گرفت و رو موهاش بوس کرد
اونجی : همین حالا میریم پیشه بابایت
گوشیشو برداشت و همینکه میخواست شماره جیمین رو بگیره سوهیوک بهش زنگ زد اونجی‌ جواب داد
اونجی : سلام سوهیوک
سوهیوک : سلام به شما چیکار می‌کنی گفتم بهت زنگ بزنم حالتو بپرسم
اونجی : خوبم فقط دینا میخواد بره پیشه جیمین منم گفتم که ببرمش اونجا
سوهیوک : اینکه خیلی خوبه من الان میام دنبالتون
اونجی : اگه زحمتت نمیشه بیا
سوهیوک : چه زحمتی الان تو ماشینم نزدیکی عمارت هستم الان میام
اونجی : به سلامت بیایی
اونجی گوشی رو قطع و روبه دینا کرد
اونجی : فرشتم الان عمو سوهیوک میاد ما رو میبره پیشه بابایت
دینا خوشحال شد گفت
دینا : یهوو میلیم پیشه بابایی کوی هم می بریم
اونجی : باشه می‌بریم اما الان بریم آماده شیم
اونجی دینا رو بغل کرد و از رویه تخت پایین شد به اتاق دینا رفت و بعد از انتخاب کردن لباس خیلی خوشگلی برای دینا اون رو تنش کرد و موهاشو خرگوشی بست
اسلاید ۲ لباس دینا
دینا سریع رفت تو آینه به خودش نگاه کرد
دینا : وای چه خوسگل سدم این لباس ها چه بهم میان عینک های کوچیک اش را برداشت و گذاشت رو چشم هایش
اونجی : آره فرشتم حالا بریم پایین الان که عمو سوهیوک بیاد
اونجی هم لباس ساده ای پوشید آرایشی نکرد چون پدرش این اجازه رو بهش نمیده بعد از اون مسئله ای که پیش اومد اونجی رو نمیزاره بره بیرون فقط جیمین می‌تونه اون رو ببر بیرون
اسلاید ۳‌ لباس اونجی ..
دیدگاه ها (۱)

« تقاص عشق »پارت ۸۳سوهیوک ماشین رو جلوی شرکت JM پارک کرد او...

« تقاص عشق »پارت ۸۴دینا یونیفرم اش را پوشیده بود و لیوانش هم...

« تقاص عشق »پارت ۸۱ات رویه مبل نشسته بود و داشت با مادرش حرف...

« تقاص عشق »پارت ۸۰جیمین همینکه ات رو دید از ماشین پیاده شد ...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#

گناهکار ) ۵۶ part ماشین داخل عمارت پارک جیمین ایستاد یون بیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط