شب دردناک
( شب دردناک )
پارت ۲۳
با خستگی وارد اتاق اش شد سمته تخت رفت و بعد از اینکه کتش را در آورد رو مبل کتش را انداخت رو تخت دراز کشید نفس عميقي کشید
جونکوک..... چجوری به هیونگ نین بگم باید بهش بگم بخاطر ات بود که خواهرم رو از دست دادم و باید
تقاصش رو پسش بده ...
سمته کد لباس رفت و بعد از کشیدن پیراهنش لباس هایش را برداشت و سمته حمام رفت ....
دختره وارد اتاق شد و زود سمته کمد لباس ها رفت
ات ... چی بپوشم بگو چی بهت نمیاد دختر آخه من هرچی بپوشم بهم میاد
همیشه عاشق شلوار جین بود موهایش را جم کرد سمته راست شانه هاش و سمته سالن رفت هیچ کس در سالن نبو پس سمته اشپرخونه رفت مادرش و خانم جئون را دید که مشغول آشپزی کردن و حرف زدن بودن
ات: خانم جئون و مادر جون سلام
خ/پارک : سلام دخترم اومدی
خ/جئون: سلام دخترم جونکوک هم اومده؟
ات : آره سرو مور گنده تو اتاقش هستش خانم
خ/جئون: دخترم بهم نگو خانم بگو خاله هر چی باشه از وقتی به دنیا اومدی پیشه هم بودیم
ات : چشم خاله
سمته اپن آشپزخونه رفت و روش نشست باز هم موهایش را جم کرد و گفت
ات : اوماااااا میشه بهم توت فرنگی میدی
خ/پارک: آره دخترم
جونکوک وارد سالن شد و هیچ کس را ندید صدا های خنده های دختره به گوشش میخورد سمته همان صدا ها رفت رسید به آشپزخونه و آروم وارد آشپزخونه شد دست تو جیب به در تکیه داد و با همان چهره سرد اش و موهای رو صورت اش گفت
جونکوک: مادر میدونی که هیونگ نین میاد
خ/جئون: آره پدرت گفت
دختره که مشغول خورد توت فرنگی بود زود نگاهش رو به مادر جونکوک دوخت و با دهان پر گفت
ات : خاله هیونگ نین کیه
خ/جئون : خب راستش یکی از دوست های بچگی دختره مرحومم سوجین هستش
مادر جونکوک نفس های عمیق کشید و رو صندلی نشست جونکوک زود به سمته مادرش رفت. و گفت
جونکوک: مادر خوبی ؟
مادرش نگاه غمگین اش را به جونگکوک دوخت
خ/جئون: بله پسرم خوبم
دوباره از رو صندلی بلند شد
خ/پارک: خوبی عزیزم برو بشین بقیه شام رو من آماده میکنم
خ/جئون: نه نیازی نیست من حالم خوبه
دختره در عجب ماند چی شد و چرا خانم جئون حالش بد شد رو نفهمید شوکه به آن ها نگاه میکرد
اسلاید دو لباسه ات اسلاید سه جونکوک
پارت ۲۳
با خستگی وارد اتاق اش شد سمته تخت رفت و بعد از اینکه کتش را در آورد رو مبل کتش را انداخت رو تخت دراز کشید نفس عميقي کشید
جونکوک..... چجوری به هیونگ نین بگم باید بهش بگم بخاطر ات بود که خواهرم رو از دست دادم و باید
تقاصش رو پسش بده ...
سمته کد لباس رفت و بعد از کشیدن پیراهنش لباس هایش را برداشت و سمته حمام رفت ....
دختره وارد اتاق شد و زود سمته کمد لباس ها رفت
ات ... چی بپوشم بگو چی بهت نمیاد دختر آخه من هرچی بپوشم بهم میاد
همیشه عاشق شلوار جین بود موهایش را جم کرد سمته راست شانه هاش و سمته سالن رفت هیچ کس در سالن نبو پس سمته اشپرخونه رفت مادرش و خانم جئون را دید که مشغول آشپزی کردن و حرف زدن بودن
ات: خانم جئون و مادر جون سلام
خ/پارک : سلام دخترم اومدی
خ/جئون: سلام دخترم جونکوک هم اومده؟
ات : آره سرو مور گنده تو اتاقش هستش خانم
خ/جئون: دخترم بهم نگو خانم بگو خاله هر چی باشه از وقتی به دنیا اومدی پیشه هم بودیم
ات : چشم خاله
سمته اپن آشپزخونه رفت و روش نشست باز هم موهایش را جم کرد و گفت
ات : اوماااااا میشه بهم توت فرنگی میدی
خ/پارک: آره دخترم
جونکوک وارد سالن شد و هیچ کس را ندید صدا های خنده های دختره به گوشش میخورد سمته همان صدا ها رفت رسید به آشپزخونه و آروم وارد آشپزخونه شد دست تو جیب به در تکیه داد و با همان چهره سرد اش و موهای رو صورت اش گفت
جونکوک: مادر میدونی که هیونگ نین میاد
خ/جئون: آره پدرت گفت
دختره که مشغول خورد توت فرنگی بود زود نگاهش رو به مادر جونکوک دوخت و با دهان پر گفت
ات : خاله هیونگ نین کیه
خ/جئون : خب راستش یکی از دوست های بچگی دختره مرحومم سوجین هستش
مادر جونکوک نفس های عمیق کشید و رو صندلی نشست جونکوک زود به سمته مادرش رفت. و گفت
جونکوک: مادر خوبی ؟
مادرش نگاه غمگین اش را به جونگکوک دوخت
خ/جئون: بله پسرم خوبم
دوباره از رو صندلی بلند شد
خ/پارک: خوبی عزیزم برو بشین بقیه شام رو من آماده میکنم
خ/جئون: نه نیازی نیست من حالم خوبه
دختره در عجب ماند چی شد و چرا خانم جئون حالش بد شد رو نفهمید شوکه به آن ها نگاه میکرد
اسلاید دو لباسه ات اسلاید سه جونکوک
- ۱۹.۳k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط