عجب شوری به سر داری عسل چشم

عجب شوری به سر داری عسل چَشم،
فریبا پیکری داری، عسل چَشم.

زلال رود، در چَشم تو جاریست،
روان، چشمِ تَری داری، عسل چَشم

نگاهت در دل آئینه بنشست،
به چَشمت، گوهری داری، عسل چَشم.

از آن گوهر، یکی هم سهم من شد،
که در انگشتری داری ، عسل چشم.

به قلبم تیر مُژگانت نشسته،
به مُژگان، لشگری داری، عسل چشم.

همه صورتگران، مستِ نگاهت،
عجب صورتگری داری، عسل چشم.

تورا دست طبیعت، از چه گِل ساخت؟
چنین، مُشک‌عنبری داری ، عسل چشم.

سراپای وجودت را گُل آراست.
گل نیلوفری داری عسل چشم.

لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ،
گلی در اختری داری ، عسل چشم.

به سینه نو گل نارنج آویخت،
چه نیکو منظری داری ، عسل چشم.

عجب شور و شری داری عسل چَشم
چه خوش چشم تری داری عسل چشم
دیدگاه ها (۳)

آدم‌های موفـق با دیـگران 30 فـرق دارندآدم های موفق خودشان را...

چگونه می توان بر دیگران نفوذ کرد؟اصول دوستیابی و نفوذ بر دیگ...

گرتو باشی کوچه و مهتاب میخواهم چه کار؟تشنه ی روی تو هستم آب ...

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شودداغ تو دارد این دلم جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط