نمی دانم دلم تنگ است

نمی ‌دانم دلم تنگ است
دلم در آرزوی یک نگاه پاک و بی رنگ است
نگاه آسمانم دیگر آبی نیست
شبم تیره فروغ ماهتابی نیست
کویرم تشنه
باغم خشک
به چشم چشمه سارم دیگر آبی نیست

# شادی به ظاهر، منتها از درد لبریزی
دیدگاه ها (۱)

#دلنوشته........ [یک برگ خاطره از یک زن ایرانی]من یک زنم...ی...

نفس مردم خوزستان به شماره افتاده است و تازه پشت سر هم هشدار...

زنده امبه خون و خاطرهیکی را شریان ها می رسانددیگری را خیابان...

بهار یا که زمستان به من چه وقتی کهچهار فصلِ خدا برگ های من ز...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط