وقتی همه خواب بودید

همه خواب بودند بجز من و زایری که میخواست در دل شب بزند به جاده و میزبانانی که خواب را از یاد برده بودند...
توی حیاط به انتظار طلوع نشسته بودم و بیقرار که با یک سینی نان و پنیر و چایی به استقبالم آمد...
میلم به غذا نمیرفت اما مگر میشد اینهمه مهر را رد کرد...
روز دوم سفرمان بود...
#مبیت
#اربعین
دیدگاه ها (۲)

هر وقت کارد به استخونت رسید...

ذکر مصیبت اهل بیت

من هنوزم تو همون حال و هوام...هنوزم بی اراده اشک میریزم با م...

طلوع خورشید #اربعین_حسینیپارسالورودی شهر #کربلا#فراق😢

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط