خونخاص

#خون_خاص
#پارت_۱۲
چشام رو باز کرد و بعد پیاده شدم ولی دستام بسته بود رفتیم تو خونه خانوادم اونجا بودن با کلی نگهبان
_ما..مامان!😢
مامان_ات دخترم
_دستام رو باز کن میخوام بغلشون کنم
رادین_نه فقط قرار بود که ببینیشون
_خیلی بدی ازت متنفرم حتی نمیزاری بغلشون کنم😥
رادین_اه باشه ولی برای ۵ دقیقه
_باشه
دستام رو باز کرد دویدم پیش مامان
_مامان جان من من نمیتونم از تو ۱ ثانیه دور باشم بعد ۳ روز پیشت نبودم😭
مامان_دخترم اون خون آشامه
_میدونم مامان ولی آسیبی به من نمیرسونه
بعد رفتم دمه گوش مامان و گفتم:
_اماده باشین
بعد بلند شدم و ۱،۲،۳نگهبان هاروبا چاقو زدم که بیهوش شدن شایدم مردن نمیدون حالا به هرحال بریم سر وقت رادین
_برو کنار
مامانم اینا فرار کردن بزور رازی به رفتم به دون من شدن ای خدا
_مامان منم میام نیومدم هم برین منو عصبانی نکن
مامان_باشه😭
رادین_هه خل شدی ها من تو رو تو یه ثانه زمین گیر میکنم
_اره میدونی منم تو ۱ثانیه تو رو میکشم
بعد دویدم به سمتش قلبش رو نشونه گرفتم که چاقو رو بزنم دستم رو گرفت
رادین_الان یه بلایی سرت میارم که بفهمی من کیم
بعد دستم رو چنان پیچ داد که صدای در رفتن استخوانم امد
جیغ کشیدم
دیدگاه ها (۰)

#خون_خاص#پارت_۱۳بی حال افتادم بغلش اخه تو این شرایط باید این...

دوستان ۵۵ تایی شیم ۳ پارت دیگه میزارم🙂🙂

دوطسرتان یه پارت گذاشتم ولی ۵۰ تایی شیم ۲ تا پارت بعدی رو م...

#خون_خاص#پارت_۱۱رادین دستم رو گرفت و بلندم کرد وقتی بلند شدم...

part ²⁸و چیزی که جلوش بود....جنازه بودجنازه‌ی بابام..و مامان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط