دختر سایه
دختر سایه
Part=9
+بچه ها من باید برم
@ای بابا بخواب دیگه
حالم داشت بد میشد نشستم گلوم رو گرفتم و نفس عمیق می کشیدم مامانم یک قرص داده بود بهم ولی هیچ وقت تو هیچ دارو خونه ای نبود تو جیبم رو گشتم چی ؟چرا نیست؟نه نه الان نه
داشتم بیهوش میشدم و افتادم رو زمین
با درد روی پشتم چشمام رو باز کردم بچه ها بالای سرم بودن
دوباره نشستم پشتم درد میکرد دستام رو گذاشتم رو شونه شدید تر شده بود از درد جیغ زدم از دورم رفته بودن کنار حس میکردم چیزی داره از پشتم در میاد یهو یکی دستم رو گرفت بهش نگاه کردم فلیکس بود دستم رو کشید باهاش رفتم پشتم خیلی درد میکرد لبه پشتبوم وایستادیم
+هی چکار میکنی
@باید بپریم
+اه...چی؟
@ات بهم اعتماد کن
از پشتش بال زد بیرون پشمام ریخته بود کمرم تیر میکشید فکر کنم دارم مثل اون میشم جیغ کشیدم از درد و نفهمیدم چی شد که دیگه پاهام رو زمین نبود چشمام رو باز کردم دستم تو دست فلیکس بود پشتم درد نمی کرد منم بال داشتم ولی نمی دونم چرا احساس میکنم داره هوا به بدنم میخوره به خودم نگاه کردم خدارو شکر دامنم سر جاش بود ولی من الان با کراپی بودم و که فرقی با سوتین نداشت
(حاجی میگم بال یاد unfair فلیکس میوتفتم😭)
هنوز توی شک بودم که به فلیکس نگاه کردم بهم نگاه میکردی ولی فقط به صورتم
+من ..الان...هیچی...نمی فهمم
@بعد بهت توضیح میدم...میخوای بالا بمونی
+من..دلم میخواد برگردم ...منو برگردون
منو بر گردوند همه بهم نگاه میکردم با ترس ازم فاصله گرفته بودن
@هعی من یک چیزی که بعد از تحقیقات فهمیدم این بود که جنس ماده مثل نر واکنش نشون نمی ده نیازی نیست بترسین
+از چی بترسن
با نگاهی متعجب بهش نگاه میکردم
+بهم توضیح بده
داشتم باهاش صحبت میکردم که هان با سرعت سمتم اومد چند قدم رفتم عقب ولی با سرعت بغلم کرد دستش رو گذاشت رو سرم و انگشت هاش رو لایه مو هام تکون میداد
با دست هام آروم روی پشتش میزدم زبان قلبش بالا بود
/خیلی برات نگران بودم
ازم جداشد
+خوبی؟
/اینو باید از تو بپرسم
انگار بال هام داشتن جمع میشدن دوباره همون درد خم شدم و رو زمین افتادم و بدون صدا فقط اشک ریختم زمانی که دردم تموم شد هنوز اشکام جاری می شدن که سویشرت یکی روی پشتم قرار گرفت سرم رو بلند کردم جونگین داشت با بچه ها حرف میزد اِ این که مال جونگینه با همون صورت و وعض رفتم سمتشون بحث نکنینن من (خمیازه)خوابم میاد
@اها و این که بجای اینکه مثل من روانی بشه و همه چیز رو بهم بکوبه یک روز و نیم تو خوابه
+هعی باید بهم توضیح بدی
!حالت خوبه
+اره
به لباس نگاهی کردم
+مرسی
!خواهش چون تو بهم کمک کردی همچین کاری کردم
+ااااا
!چان من میخوام بهت بگم که
&گوشم باهاته
برگشت سمتم و پشتم رو نگاه کرد لباس رو داد پایین و موهام رو هم زد کنار و یک چیزی مالید که با سرماش بدنم به سمت جلو رفت جونگین در این حالت گفت
!ببینید من میدونم که شما از لینو چانگبین زیادی خوشتون نمیاد ولی من چاره دیگه ای نداشتم لینو رو من حساب کرده دوست ندارم ناراحتش کنم و دوست ندارم شما هم این طوری رفتار کنید ..... منظورم اینه که میشه من ببخشید من با لینو صحبت کردم گفت اشکالی ندارد بی طرف باشم ولی حالا شما چی میگید
چان برگشت سمتش
&از من و بقیه میخوای که مثل قبل باشیم؟ همچین چیزی اصلا ممکن هست؟شما ها خیلی بدی ها کردین
!ببین من واقعا دوست دارم برگردیم به قبل ... با اون دوتا مشکل دارین حد عقل با من یکم دوست باشید
&قبول نمی کنم که مثل قبل باهات رفتار کنم ولی
Part=9
+بچه ها من باید برم
@ای بابا بخواب دیگه
حالم داشت بد میشد نشستم گلوم رو گرفتم و نفس عمیق می کشیدم مامانم یک قرص داده بود بهم ولی هیچ وقت تو هیچ دارو خونه ای نبود تو جیبم رو گشتم چی ؟چرا نیست؟نه نه الان نه
داشتم بیهوش میشدم و افتادم رو زمین
با درد روی پشتم چشمام رو باز کردم بچه ها بالای سرم بودن
دوباره نشستم پشتم درد میکرد دستام رو گذاشتم رو شونه شدید تر شده بود از درد جیغ زدم از دورم رفته بودن کنار حس میکردم چیزی داره از پشتم در میاد یهو یکی دستم رو گرفت بهش نگاه کردم فلیکس بود دستم رو کشید باهاش رفتم پشتم خیلی درد میکرد لبه پشتبوم وایستادیم
+هی چکار میکنی
@باید بپریم
+اه...چی؟
@ات بهم اعتماد کن
از پشتش بال زد بیرون پشمام ریخته بود کمرم تیر میکشید فکر کنم دارم مثل اون میشم جیغ کشیدم از درد و نفهمیدم چی شد که دیگه پاهام رو زمین نبود چشمام رو باز کردم دستم تو دست فلیکس بود پشتم درد نمی کرد منم بال داشتم ولی نمی دونم چرا احساس میکنم داره هوا به بدنم میخوره به خودم نگاه کردم خدارو شکر دامنم سر جاش بود ولی من الان با کراپی بودم و که فرقی با سوتین نداشت
(حاجی میگم بال یاد unfair فلیکس میوتفتم😭)
هنوز توی شک بودم که به فلیکس نگاه کردم بهم نگاه میکردی ولی فقط به صورتم
+من ..الان...هیچی...نمی فهمم
@بعد بهت توضیح میدم...میخوای بالا بمونی
+من..دلم میخواد برگردم ...منو برگردون
منو بر گردوند همه بهم نگاه میکردم با ترس ازم فاصله گرفته بودن
@هعی من یک چیزی که بعد از تحقیقات فهمیدم این بود که جنس ماده مثل نر واکنش نشون نمی ده نیازی نیست بترسین
+از چی بترسن
با نگاهی متعجب بهش نگاه میکردم
+بهم توضیح بده
داشتم باهاش صحبت میکردم که هان با سرعت سمتم اومد چند قدم رفتم عقب ولی با سرعت بغلم کرد دستش رو گذاشت رو سرم و انگشت هاش رو لایه مو هام تکون میداد
با دست هام آروم روی پشتش میزدم زبان قلبش بالا بود
/خیلی برات نگران بودم
ازم جداشد
+خوبی؟
/اینو باید از تو بپرسم
انگار بال هام داشتن جمع میشدن دوباره همون درد خم شدم و رو زمین افتادم و بدون صدا فقط اشک ریختم زمانی که دردم تموم شد هنوز اشکام جاری می شدن که سویشرت یکی روی پشتم قرار گرفت سرم رو بلند کردم جونگین داشت با بچه ها حرف میزد اِ این که مال جونگینه با همون صورت و وعض رفتم سمتشون بحث نکنینن من (خمیازه)خوابم میاد
@اها و این که بجای اینکه مثل من روانی بشه و همه چیز رو بهم بکوبه یک روز و نیم تو خوابه
+هعی باید بهم توضیح بدی
!حالت خوبه
+اره
به لباس نگاهی کردم
+مرسی
!خواهش چون تو بهم کمک کردی همچین کاری کردم
+ااااا
!چان من میخوام بهت بگم که
&گوشم باهاته
برگشت سمتم و پشتم رو نگاه کرد لباس رو داد پایین و موهام رو هم زد کنار و یک چیزی مالید که با سرماش بدنم به سمت جلو رفت جونگین در این حالت گفت
!ببینید من میدونم که شما از لینو چانگبین زیادی خوشتون نمیاد ولی من چاره دیگه ای نداشتم لینو رو من حساب کرده دوست ندارم ناراحتش کنم و دوست ندارم شما هم این طوری رفتار کنید ..... منظورم اینه که میشه من ببخشید من با لینو صحبت کردم گفت اشکالی ندارد بی طرف باشم ولی حالا شما چی میگید
چان برگشت سمتش
&از من و بقیه میخوای که مثل قبل باشیم؟ همچین چیزی اصلا ممکن هست؟شما ها خیلی بدی ها کردین
!ببین من واقعا دوست دارم برگردیم به قبل ... با اون دوتا مشکل دارین حد عقل با من یکم دوست باشید
&قبول نمی کنم که مثل قبل باهات رفتار کنم ولی
- ۱۱.۰k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط