داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد

داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ناودان می ایستاد

با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد

در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد

یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد

در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند
ابر بالای سرش در آسمان می ایستاد

موقع رفتن که می شد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می بردم بر آن می ایستاد

موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد

از حساب عمر کم کردیم خود را، بعد ما
ساعت آن کافه یک شب در میان می ایستاد

قانعش کردند باید رفت با صدها دلیل
باز با این حال می گفتم بمان، می ایستاد

ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
نه چرا آهسته، باید ساربان می ایستاد
.
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد..
دیدگاه ها (۰)

قیمت اجناس جوری شده که سخت ترین کار دنیا، بابا بودنه!تو این ...

📽 ایرنا ساعتی پس از اعتراف به شکست طرح دارویار این گزارش را ...

#همسرانه 📌۳چیز از همسرت رو به کسی نگو۱.عیب های همسرت۲.کم و ک...

🔴نصیحت کردن به همسر ممنوع ⛔😳صبر کن ببینم مگه تو مادرشی اخه؟!...

( گناهکار ) ۶۵ part خیلی زود به ویلا قشنگ آنها رسیدند، آن دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط