حکایت مرد و دام پزشکروزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدی

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی شده بود و برای درمان آن پیش دکتر دامپزشک رفت. وقتی که به دکتر دامپزشک رسید گفت : دکتر چشم‌هایم خیلی درد می کند آن ها را درمان کن. دامپزشک نیز برای رفع این مشکل از همان دارویی که برای درمان چشم های اسب و حیوان های دیگر استفاده می کرد در چشمان آن مرد ریخت. با این کار چشمان مرد کم کم کور شد و دیگر نمی توانست جایی را ببیند.

مرد که از این کار دامپزشک شاکی شده بود پیش قاضی رفت و از او شکایت کرد اما قاضی با او هم نظر در نبود و گفت : «من نمی توانیم برای دامپزشک هیچ مجازاتی تعیین کنم زیرا اگر خود تو نادان نبودی برای درمان درد خود پیش دامپزشک نمی رفتی و پیش دکتر انسان ها می رفتی».
دیدگاه ها (۰)

https://daigo.ir/secret/61808515110چت شانسیمون 🌹

۵۳۰تایمون مبارک🌹🥳

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

گل وحشی منپارت ۶ ویو اتخیلی واقعا درد داشتم که تهیونگ از اتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط