تو گذشتی و شب و روز گذشت

تو گذشتی و شب و روز گذشت .
آن زمان ها ،

به امیدی که
تو برخواهی گشت ،
پای هر پنجره ،
مات ..می نشستم به تماشا ، تنها،

گاه بر پرده ابر ،
گاه در روزن ماه ،

دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه؛
باز می گشتم ،
هیهات !
چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز.....!


دیدگاه ها (۱)

مے پسـندم پاییـز راکه معافـم مے کنـداز پنـهان کردن ِدردے که ...

آغوشت را تـــنگ تر کن...حســــادت میکنم به هــــــــوایی که ...

از آدمها نپرسید "چرا"ناراحتن.....!برای اشکها و بغضهایشان..."...

ما می تونیم خیلی چیزها ،به آدمهای اطرافمون هدیه کنیم ،مثل " ...

درونم شکسته است راه که میروم صدای گوش خراش تکه هایم در درون...

🍁🧡 درونم شکسته است راه که میروم صدای گوش خراش تکه هایم در د...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط