ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای دست های این و آن
هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
دیدگاه ها (۳)

براے دل خـــودم مے نویسم ...براے دلتنگــے هایــمبراے دغدغــہ...

ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﮔﺸﺖﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡﻭﻗﺘﯽ...

باورنکن تنهاییت را/هرجای این دنیا که باشی من باتوام تنهای تن...

بعضی جملات،شعرها، آهنگ ها. . . .مال خود آدمند. . . .انگار بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط