اسپری شب پارت

اسپری شب: پارت ۶


نمی‌تونستم نفس بکشم. قلبم توی گلوم می‌کوبید.
اون لعنتی مستقیم بهم زل زده بود. چشمش یهو قرمز شد، مثل وقتی خطر یا اخطار میبینن.

ــ کودک… شناسایی نشد… کد اشتباه… رفتار نامطابق…

لبه‌ی دیوار رو چسبیده بودم. فقط یه قدم عقب رفتم.
صداش خش‌دار و مصنوعی بود. یه جوری که انگار داشت مغزم رو سوراخ می‌کرد.

بعد… یه تق‌تق. یه کلیک.
و ناگهان چیزی از بدنش بیرون پرید یه سلاح. کوچیک ولی لعنتی واقعی.

و نور قرمز... بوم! کنار پام ترکید.
تقریباً زمین خوردم.

دیگه وقت فکر کردن نبود. فقط دویدم.
صدای فلز پشت سرم، شلیک‌ها، نفس‌هام که تند و بریده شده بودن… همش با هم قاطی شده بودن.

یه در. ته کوچه، نیمه‌باز، کوچیک و زنگ‌زده.
نپرسیدم چی توشه. فقط پریدم تو.

درب فلزی با صدای بدی پشت سرم بسته شد. تاریکی محض.
دستم رو به دیوار کشیدم. نفسم بالا نمی‌اومد.

سکوت…
فقط صدای قلبم بود.

تا اینکه یکی گفت:

ــ خب، یا تو خیلی خوش‌شانسی… یا خیلی احمق.

یخ زدم.
صدا از توی همون تاریکی اومد. آروم، خشن، خسته.
هم‌زمان یه نور کوچیک روشن شد. ضعیف و زرد.

یه پیرمرد. نشسته بود گوشه‌ی اتاق. موهای بلند خاکستری، چشمای نیمه‌بسته، لبخند عجیب.
لبخندی که نمی‌دونستم قراره نجاتم بده... یا بدتر از اون روباتی باشه که ازش فرار کردم.

ــ چند وقته ربات‌ها دنبالتن، پسر؟

لبم رو گاز گرفتم.
نمی‌دونستم چی بگم. نمی‌دونستم حتی می‌تونم بهش اعتماد کنم یا نه.

ولی چیزی توی چشماش بود... یه حس آشنایی.
مثل اینکه خودش هم یه زمانی... فراری بوده.
دیدگاه ها (۱)

سونیک اند د سکرت رینگز و سونیک اند د بلک نایت تا ابددددد>>>>...

اهم بچه ها این خواهرمون رو یادتونه؟ بعد یک هفته زحمت روی حال...

اسپری شب: پارت ۵سه روز گذشته بود، شاید هم چهار روز...من دیگه...

اسپری شب: پارت ۴هوا، بوی سوختن می‌داد.نه از اون بوی دل‌چسب آ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۷

چپتر ۱۴ _ تولد سایه، مرگ نورداخل محفظه شیشه ای.نفس های بریده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط