مامان بزرگم آخر همهی تلفنهایش میگفت

مامان بزرگم آخر همه‌ی تلفن‌هایش می‌گفت:

کاری نداشتم که!

زنگ زده بودم صداتان را بشنوم..

ما هم که جوان و جاهل،

چه می‌دانستیم صدا با دل ِ آدم چه می‌کند.

#مادر
#محبت
#عشق
#بهشت
دیدگاه ها (۳)

ماه دل آرای نیمه ی رمضان.. پانزده روز است به انتظار نشسته ای...

پسر زهرا..میدانم دلت از العجل های من پر استاز یک طرف اشک فرا...

بین تاریکی دُنیا نَظری کَرد به ماما هِدایَت شُدۀ چهره ی ماهِ...

#حیدریا امیرالمؤمنین حیدر علیه السلامبگو به رکعتِ چندُم رسید...

🍁مادربزرگم آخرِ همه‌ی تلفن‌هایش میگفت:کاری نداشتم که!زنگ زده...

او پزشک نیست اما درد ها را ماهرانه تشخیص می دهداو نوازنده نی...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط