p

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p²⁷'

"کِی میری خونه؟":Alice

"یه چند دقیقه دیگه. چطور؟":kook

"هیچی. فقط میخواستم مطمئن شم تا دیر وقت نمیمونی":Alice

جونگ‌کوک به آلیس نگاه کرد.

"بمون میرسونمت":kook

"خودم میرم":Alice

"با من اومدی. چطوری خودت میخوای بری؟":kook

"اوه... یادم رفت":Alice

جونگ‌کوک کیف، پالتو و سوئیج ماشینش رو برداشت و به سمت آلیس قدم برداشت.

"امیدوارم هیچ وقت یادت نره من دوست پسرتم":kook

آلیس با تعجب به جونگ‌کوک نگاه می‌کرد. مطمئن بود گونه‌هاش سرخ شده. بعد از چند لحظه سرش رو انداخت پایین و سرفه کرد.

"اوه.. اوه خب...":Alice

جونگ‌کوک خندید

"بیا بریم":kook

"آره... بهتره بریم...":Alice

جونگ‌گوک رفت و آلیس پشت سرش راه افتاد.
وارد آسانسور شدن و به طبقه پایین رفتن.
هیچ کسی نبود. فقط اون دوتا.
جونگ‌کوک در رو برای آلیس باز کرد. آلیس خارج شد. جونگ‌کوک در رو قفل کرد و به سمت آلیس رفت.

"فردریک بهت چیزی نگفت؟":Alice

به تعجب برگشت.

"چطور؟؟ نکنه به تو حرفی زد؟":kook

"خب...":Alice
دیدگاه ها (۷)

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p²⁷''فلش‌بک'چند ضربه به در زده شد."بله؟...

خیلی یهویی دیدم میخوام برمخواستم ویسگون رو حذف کنم اما واقعا...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p²⁶'آلیس بدون در زدن وارد شد"صبح بخیر":...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p²⁵'جلوی خونه نگه داشت."اوه... تموم شد؟...

black flower(p,257)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط