هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی

خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو

فردا دوباره موی که را شانه می‌کنی؟

گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!

باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌کنی

ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی

در سینه‌ی شکسته‌دلان خانه می‌کنی؟

بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت

چون رنگ رخنه در پر پروانه می‌کنی

عشق است و گفته‌اند که یک قصه بیش نیست

این قصه را به مرگ خود افسانه می‌کنی
دیدگاه ها (۳)

تورا من دوست می دارم نه قدر آب دریاهاکه روزی خشک می گردند شو...

نفسم، اخم تو غمگین و حزینم بکندبخدا اشک تو در کام زمینم بکند...

..NH ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن آن روزها گذشت، دگر...

مــثل یک دیوانه حــالــم دیدنیست گریــه هــای بی مثــالم دید...

گناهکار ) ۱۲۱ part بلافاصله از روی صندلی بلند شد و آشپزخانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط